ساختار سیاسی و اجتماعی ایل بختیاری


            بررسي تحليلي ساختار قدرت سياسي، اجتماعي در ايل بختياري از قاجاريه تا انقلاب اسلامي*   

چكيده ايل بختياري يكي از ايلات مهم و مقتدر جنوب ايران بوده است كه در طول تاريخ خود، فراز و فرود بسياري داشته و نقش به سزايي در تاريخ ايران و تحولات اين كشور ايفا نموده است . ساختار اجتماعي سياسي بختياري ها از الگوي خاصي پيروي نموده است و در طول تاريخِ دچار تغيير گرديده است ، قدرت در بختياري برخلاف جوامع عشايري ديگر از سطوح ولايه هاي مختلفي تشكيل شده بود.ساختار تيره اي بختياري را، كه از كوچكترين جزء يعني خانواده يا بهون(سياه چادر) تا بزرگترين آن يعني شاخه (لنگ) را دربر مي گرفت خود به خود باعث تفرق و پراكندگي قدرت  مي گرديد به هنگامي كه همه اين اجزاء با يكديگرمتحد و يكپارچه مي شدند تشكيل ايل یا اتحاديه ايلي را  مي دادند .

اگرچه در گذشته خوانين در رأس ساختار سياسي و كلانتران ، كدخدايان و ريش سفيدان به ترتيب بعد از آن ها قرار داشتند، اما با قدرت گرفتن دولت مركزي و گسترش پاسگاه هاي نظامي به تدريج از قدرت خوانين كاسته شد و ساختار سياسي بختياري ها دچار تغيير گرديد، به طوري كه امروز خوانين در ساختار قدرت بختياري ها جايگاهي ندارند

اينكه ساختار قدرت سياسي و اجتماعي در گذشته جامعه بختياري چگونه بوده  ودر طول زمان چه تغييراتي داشته است و عوامل اين تغييرات چه بوده اند؟ مسأله اي است كه در اين مقاله مورد بررسي  و تحقيق قرار گرفته است .و هدف  از اين پژوهش« بررسي تحلیلی ساختار قدرت در ايل بختياري» از قاجاريه تا انقلاب اسلامي  است، اين مقاله با روشي توصيفي و تحليلي بر پايه منابع كتابخانه اي درصدد پاسخ گويي به اين مسأله است و پس از ارزيابي داده هاي تاريخي و تجزيه و تحليل آنان به سازماندهي و استنتاج از آن پرداخته است.

واژه هاي كليدي :  ساختار قدرت،ايل بختياري،طبقات،خوانين.

مقدمه بختیاری ها بزرگترین ایل ایران هستند که در محدوده ی جغرافیایی شامل شمال و شرق استان خوزستان،قستمی از استان های لرستان،چهارمحال وبختیاری و اصفهان سکونت دارند.اگرچه حاکمیت خوانین، وابستگی شدید به روسای قبایل ، زندگی کوچ نشینی وابسته به چراگاه و مراتع ، اقتصاد معیشتی و دامپروری، وحدت قبیله ای و عصبیت قومی و نظام خویشاوندی پدر تباری و مرد سالاری و همبستگی های سببی و نسبی از مشترکات ایلات ایران می باشد ، اما ایل بختیاری از لحاظ شکل ساختار سیاسی و سارمان اجتماعی وجوه تمایزی با ایلات دیگر دارد.  
       آشنایی با ساختار اجتماعی وتشکیلات درونی جامعه بختیاری در گذشته و امروز می تواند کمک شایانی به شناخت دقیق این گروه از مردم ایران نماید اگر چه سئوال اصلی مورد نظر در  مقاله این است که: «ساختار قدرت سیاسی اجتماعی ایل بختیاری از عصر قاجار تا انقلاب اسلامی چگونه بوده است ؟» اما در همین زمینه به سئوالات فرعی دیگری نیز پرداخته شده است که این سئوالات عبارتند از :
     - ساختار قدرت سیاسی و سازمان اجتماعی بختیاری ها در گذشته وامروز چگونه بوده است؟
    - طبقات قدرتمند که در رأس هرم قدرت بختیاری قرار داشتند کدامند وچه تغییراتی در وضعیت آن ها بوجود آمده است ؟

فرضیه ها- ساختار قدرت سیاسی اجتماعی در ایل بختیاری از قاجاریه تا انقلاب اسلامی دچار دگرگونی شد. خوانین جایگاه خود را از دست دادند ،شیوه زندگی مردم، سنت ها و رسوم اجتماعی و نظام معیشتی آنان دچار تغییر شد . 
- به نظر می رسد عواملی مانند کاهش قدرت خوانین و از دست دادن جایگاه سیاسی و اجتماعی آنان، گذار از زندگی کوچ نشینی به یکجانشینی ،سیاست اسکان عشایر پهلوی اول و کاهش اتکاء بختیاری ها به اقتصاد معیشتی و دامپروری در تغییرات ساختار سیاسی و سازمان اجتماعی آنان تأثیر داشته است.
ساختار هرم قدرت سیاسی اجتماعی بختیاری ها نسبت به گذشته دگرگون گشت و از میزان قدرت طبقات بالای هرم قدرت مانند خوانین، کلانتران کاسته شده است.
   درزمینه پیشینه تحقیق یا قلمرو موضوعی نزدیک به آن اگرچه در برخی منابع تاریخی نظیر تاریخ بختیاری  نوشته سردار اسعد بختیاری، یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر بختیاری مطالبی نگاشته شده است،لیکن تاکنون در تحقیقات جدید در حد تتبع، به طور مستقل پژوهشی منسجم، مبتنی بر «بررسی ساختار قدرت در ایل بختیاری »انجام نشده است ،هرچند باید از اقدام سکندرامان اللهی بهاروند یادکرد که در اثر خود« قوم لر» به بیان مطالب مختصری درباره ی این موضوع پرداخته است همچنین باید از  محققانی هم چون جواد صفی نژاد در کتاب لرهای ایران ،غفارپوربختیار درکتاب جامعه بختیاری و تحولات
ایران اشاره نمود که درآثار خود به صورت گذرا و محدود در این زمینه مطالبی را بیان کرده اند.
مقاله حاضر را می توان پژوهشی مستقل و تحلیلی درباره ی این موضوع «ساختار قدرت سیاسی و اجتماعی در ایل بختیاری» محسوب کرد. دراین پژوهش چگونگی شکل گیری ساختار اجتماعی بختیاری ها ، سازمان اجتماعی و هرم قدرت آنان و ساختار سیاسی جامعه بختیاری و طبقات صاحب قدرت مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است و با هدف تبیین و تحلیل ساختار قدرت اجتماعی و سیاسی بختیاری ها سازمان یافته است. 

چگونگي شكل گيري ساختار اجتماعي بختیاری ها   مطالعات باستان شناسی حیات مستمر گروه های انسانی در زاگرس میانی را از سی هزار سال پیش تا به امروز تأیید می کند .منابع فراوان آب و غذا از قبیل :رودخانه، چشمه سارها ،جنگل ودرختان میوه ی وحشی، گیاهان خوراکی ،شکارگاهها واراضی مستعد کشاورزی در حاشیه رودخانه ها ،پایین دست چشمه ها و جویبارها و بارندگی مناسب موجب گردید تا منطقه از هزاران سال پیش به عنوان کانونی مستعد برای تجمع و استقرار گروه های انسانی در آید .
خصلت اجتماعی انسان ،به علاوه نیاز وی به تعامل وهمکاری و مقابله با خطرات و تهدیدات او را به سوی زندگی گروهی وقبیله ای سوق داد .ضعف قدرت مرکزی در اداره مناطق وناتوانی در برقراری امنیت ،گروه های انسانی را به همبستگی بیشتر فرا می خواند.زندگی کوچ نشینی به شدت به مرتع وچراگاه وابسته است.كوچندگان از یک سو باید قلمرو خود را حفظ کنند واز سوی دیگر برای رسیدن به آن در ییلاق وقشلاق با خطراتی مواجه بودند. عبورازقلمرو دیگران،برخورد باطوایف وتیره ها درایل راه ها می توانست به جنگ ونزاع منتهی شود.عبور از گردنه های صعب العبور و رودخانه های خروشان ومسایلی از این
قبیل همبستگی گروهی را می طلبید تا بتوانند باتهدیدات،سختی ها و خطرات آن مقابله کنند .همه این ها عواملی بودند که سازماندهی وانسجام خاصی به قبایل وطوایف می بخشد و روابط اجتماعی عمیق ومستحکمی بین اعضاء بوجود می آورد وسرنوشت آنان را به هم گره می زد .
در جامعه ایلی فرد به شدت به گروه وجمع متکی است .طایفه منافع فردرا تضمین می کند .افراد برای حفظ منافع ،قلمرو وتامین امنیت گروه های منسجم ونظام یافته ای را بوجود آوردند با ادغام گروه های کوچک، گروه بزرگ تر با جمعیت بیشتری شکل گرفت که به تبع از قدرت بیشتری نیز  برخوردار بود و       می توانست موازنه قدرتی بوجود آورد که از یکسو امنیت بیشتر واز سوی دیگر خودداری طوایف از ورود به یک جنگ تمام عیار را به دنبال داشت .روسای طوایف وتیره ها نیز در شکل گیری سازمان اجتماعی طوایف نقش ویژه ای دارند .شخصیت ونفوذ آنان در میزان هم گرایی وانسجام اعضای طایفه بسیار مؤثر
است،یکپارچگی  بیشتر طایفه باعث فزونی قدرت محلی آن  می شود وهر چه طایفه قدرت بیشتر کسب کند،دامنه نفوذ روسا بیشتر می شود. 
روسا هم تمایل شدید دارند تا طایفه از انسجام درونی ویکپارچگی برخوردار باشد وهم با طوایف دیگر پیوند برقرار کنند .زیرا گسترش ائتلاف ونزدیکی طوایف نه تنها تضادهارا کمتر بلکه طایفه حامیان بیشتری پیدا می کند.نظام خویشاوندی پدرتباری بختیاری ها نیز عامل دیگری است که ساختار اجتماعی خاص جامعه ایلی را شکل می دهد .این ساختار طی صدها سال به تدریج تکوین وبه شکل حكومت محلي اتابكان لر بزرگ پديدار گشت و بعد از فروپاشي اتابكان هم تا دوره ی رضاشاه ادامه پيدا كرد.1
درمتون تاریخی و جغرافیایی مانند تاریخ طبری ، صوره الارض ابن حوقل ، تاریخ یعقوبی ، و  التنبیه و الاشراف مسعودی وبسیاری از منابع دیگر ،به سکونت طوایف کرد،لر،چادرنشین و کوه نشین در زاگرس میانی اشاره شده است.(ابن حوقل،1366: 29)و (یعقوبی،1356: 50و51) و(مسعودی،1365: 84) وحکایت از آن دارد که زندگی ایلی وساختار اجتماعی آن در این مناطق متداول بوده است . «حمدالله مستوفی» به وضوح به طوایفی اشاره می کند که در این منطقه اسکان یافته اند که هنوز با همان نام شناخته می شوند . ( مستوفي ،1364: 538)

سازمان اجتماعي جامعه بختیاری 

ایل واژه ی ترکی – مغولی به معنای ولایت ، صلح و دوستی ، خیل و گروه ، دوست، رام و مطیع و مردم و جماعت است، این واژه در حیات تاریخی هزار و چندساله اش توسعه ی معنایی فراوان یافته است. کهن ترین سندی که واژه ی ایل در آن به کار رفته متعلق به ترک های سلجوقی است .( دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ج 10، ص 698)مؤلف جامع التواریخ ایل را به معنای « مطیع و فرمانبردار »به صورت ترکیبی «ایل کردن »(مطیع کردن) و «ایل شدن»(مطیع و فرمانبردارشدن) به کار برده است.(همدانی،1362:ج1، 247-245) ایل یک گروه منسجم جمعیتی می باشدکه در یک قلمرو به هم پیوسته جغرافیایی سکونت دارند. در دوره ی  ایلخانان عنوان «ایل خان » برای فرمانروایان مغول ایران که تابع و مطیع خان بزرگ، هولاکو، بودند به کار رفت و ایلات به معنای جماعتی از مردم کوچنده و نیمه کوچنده، با ساختار اجتماعی – سیاسی خاص در فارسی کاربرد یافت.(دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ج 10: 698و699)
ایل بختیاری به دو شاخه هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم می شود و هرشاخه شامل چند باب می شود، باب اصطلاحی است که وحدت جغرافیایی طوایف اقماری را با وحدت سیاسی توأم می نماید باب به صورت پسوند به آخر اسم اضافه می شودو مفهوم پیوستگی و همبستگی طایفه ای را می رساند  و هرباب شامل چند طایفه می شود. (دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ج 11: 488و489)(میرزایی دره شوری،1373: 82-81)   
طایفه درسازمان اجتماعي بختیاری ها شامل گروه کثیری از افراد است که عواملی مانند، همخونی ، پیوندسببی ،همجواری وهم پیمانی میان آنان پیوندی عمیق وناگسستنی وهمچنین همبستگی جمعی شدیدی بوجود آورده است .اگرچه اعضاء یک طایفه جد ونیای مشترک خود رايك نفر می دانند،لیکن ممکن است تمام اعضای طایفه که جمعیت آن گاه به چند ده  هزار می رسد ،دارای نیای واحد مشترک نباشند.طایفه بیشتر به یک اتحادیه انسانی اجتماعي يا سياسي شباهت دارد که متشکل از گروه های انسانی کوچکتری به نام تیره2می باشد.تیره ها بدلیل همخونی ،پیوندهای سببی ،همجواری،مقابله باخطرات وبرقراری موازنه قدرت با هدف دستیابی به امنیت،طایفه راکه ازنظر نیروی انسانی ،امکانات وقلمرو جایگاه والاتر و به تبع قدرت بیشتری دارد،بوجود آورده اند. (خسروي،بي تا،72و73)
افراد یک تیره غالباً همخون ودارای نیای واحد ومنشاء مشترک هستند ،افراد هرتیره نسبت به یکدیگر احساس همبستگی شدیدی دارند وازسوی دیگر با اعضاء طایفه (افراد دیگر طایفه)نیز احساس پیوند وتعلق خاطر می کنند .اما واحدهای ایلی هرچه از تیره ها فاصله بیشتری بگیرند .احساس همبستگی افراد کم رنگ تر وضعیف تر می شود .هرتیره به چند تش و هر تش به چند اولاد3 تقسیم می شود واز هر اولاد چندکُروبَو4 وهرکروبو به چند خانوار تقسیم  می شود . هرچند خانوار در قالب یک مال یا روستای کوچک و یا بخشی از یک روستا سکونت دارند .
 
    از نظر استقرار کوچک ترین قرارگاه« مال» است که می تواند از یک یا چند سیاه چادر ویا یک یا چند خانه روستایی تشکیل شود.افراد یک مال معمولاً اقوام بسیار نزدیک وافراد یک روستا نیز غالباً اعضاء یک اولاد،تیره یا طایفه می باشند .(صفي نژاد،1380: 130)
    طوایف مختلف بختیاری  از قدیم معمولاً متحدانی برای خود در نظر می گرفتند تا با تکیه برآن ها ،  آسان تر بتوانند با تهدیدات مقابله کنند.در این راستا گاهی دو طایفه یا هم پیمان می بستند که در شرایط مختلف از یکدیگر پشتیبانی کنند این پیمان در اصطلاح محلی «خین وچو5»نامیده می شود که هم باعث افزایش قدرت گروه های محلی می شد وهم نقش بازدارندگی ایفا می کرد وبه این معنی که موازنه قدرتی بوجود می آورد وطوایف را از ورود به جنگ تمام عیاری باز می داشت.
تقسیم بندی فوق که برای بختیاری ها ذکر شده در بین ایلات دیگر ایران کلی تربیان گردیده است در برخی مواقع واحدهایی چون باب ، طایفه و گاهی ایل با یک مفهوم استعمال می گردند. اگرچه ایل یک مفهوم کلی است که از اجتماع شاخه ها، باب ها و طوایف شکل می گیرد و طایفه واحدی از اعضای تشکیل دهنده ی ایل می باشد .(میرزایی دره شوری، 1373: 82-81)

ساختارسیاسی جامعه بختياري و علل شكل گيري آن  
در ساختار سیاسی گذشته بختیاری ها حاكميت بر اساس وحدت قبيله اي و قومي و تكيه بر سنت هاي ايلي بود. حاکمیت خوانین بختیاری بر شالوده قبيله استوار بود و قبايل در اين دوران به دليل اين كه بهترين نيروي جنگي را تشكيل مي دادند بر اهالي شهري برتري مي يافتند . در واقع بيشتر حكومت هاي مهم ايراني بر قدرت قبيلگي تكيه داشتند.(نيكي كدي، 1375 : 53) 
عنصر ديگري كه در تقويت و تحكيم مباني حاكميت خوانین مؤثر بود، وجه كاركردي حاكم در تأمين امنيت و نظم بود . جوامع ايلي كه از نظر اقتصادي متكي به دام هستند و دائماً در پهنه وسيعي در حال كوچ براي يافتن مرتع و چراگاه جهت احشام خود هستند ، برقراري امنيت براي آنان امري ضروري و حياتي است.
 در واقع خوانین بختیاری توانستند با تكيه بر همبستگي ايلي به يك حاكميت بر مبناي وحدت قبيله اي و قومي برسند و براساس همين وحدت و همبستگي قومي و طايفه اي و باقدرت شمشيرزني مردان ايل ، ديگر ايلات رقيب را از صحنه بيرون رانده و يكه تاز عرصه ي قدرت در سرزمين بختیاری شوند.
یکی از ویژگی های بارزجوامع ایلی در همه رده ها ،وابستگی شدید آنان به روسا ،بزرگان وافراد سرشناس است .روسا که نقش رهبری رادر بحران ها ،فراز ونشیب ها ،سختی ها ودر همه اوضاع واحوال برعهده دارند.عامل تقویت وتحکیم همبستگی وانسجام میان اعضاءطایفه می باشند و در جریان رقابت های محلی ، پیمان ها،حل وفصل مسائل،اختلاف ها،سازماندهی ایلی و امورمختلف نقش محوری ایفا می کنند . درجامعه ایلی مرد سالار به طور معمول قدرت رهبری وهدایت در دست مردان است .دراولادها ، تیره ها وطوایف به دلیل همخونی روساء با اعضاء و همچنین پیوند عمیق میان آنان ،روساء نفوذ قدرت خود را حفظ کردند واز احترام خاصی نیز برخوردار هستند ،نه تنها رهبری سیاسی رابر عهده دارند بلکه از نظر عاطفی نیز نقش پدرانه ودلسوزانه برای خود قایل هستند .(مجيدي،1371، 458تا463)
علل وريشه هاي نظام طايفه اي در اين دوره از تاريخ ايران را بايد در تحولات سياسي واجتماعي آن زمان جستجو كرد ، هجوم هاي خارجي ،عدم وجود دولت مركزي قدرتمند ، عدم استقرار حاكميت قانون ونظم سياسي ، جنگ هاي داخلي و وضعيت خاص جغرافيايي منطقه در پيدايش نظام طايفه اي تأثير داشته است .
از آنجا كه نظام طايفه اي بر اساس نسب وحسب قبيله اي استوار است وعصبيت طايفه اي از اركان مهم آن مي باشد ، اين ويژگي ها براي اعضاء طايفه جبر وناسيوناليسم قبيله اي و براي رهبران آن نوعي استبداد مطلق ايجاد مي كرد . عموماً جامعه قبيله اي ،جامعه اي فاقد دولت است زيرا كه دولت به عنوان يك قدرت متمركز ، برتر از روابط نسبي وخانوادگي و مسلط بر آن ها عمل مي كند .(جعفريان،1380: 15تا24)
در نظام طايفه اي ، متنفذان قوم مقام سروري طبيعي وخانوادگي دارند واساساً فردي از آنان به لحاظ داشتن خصلت هاي خاص ويا حتي نوعي انتخاب طبيعي ، براساس آن خصلت ها ،‌نقش ضعيفي از يك حاكم سياسي را ايفا مي كند .
افراد قبيله براي حفظ خود بايد از يك سلسله مقررّات ويژه تبعيت مي كردند، در آن ميان عصبيت صفت ويژه افراد قبيله بود و منظور ازآن طرفداري وحمايت شديد افراد قبيله از يكديگر است، به طوري كه هر فرد از حمايت بي چون وچراي قبيله خود برخوردار بود .لذا ساختار اجتماعي ایل بختیاری نيز بر اساس نظام طايفه اي وقبيله اي استوار بود از جمله مباني اقتدار و نفوذ خوانین، حمايت ايلات ها و طوايف مختلف بختیاری،‌از آنان بود .

هرم قدرت در جامعه بختیاری توزیع قدرت سیاسی در ایل بختیاری از ابتدای دوره قاجاریه تا به قدرت رسیدن پهلوی اول به شرح زیر بود. 
1-دررأس ایل ،ایلخانی وحاج ایلخانی قرار داشتند .ایلخان بالاترین مقام ایل بود که حکم آن از طرف حکومت مرکزی صادر وابلاغ می گردید.(صفی نژاد، 1380: 160) در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه در سال 1265 برای اولین بار حکم ایلخانی حسین قلی خان بختیاری از طرف شاه صادر گردید. و حکم حاج ایلخانی را نیز برای برادرش امام قلی خان که به زیارت خانه خدا نائل گردیده بود صادر کرد و هر دو برادر در حکومت منطقه شریک بودند و قبل از این تاریخ واژه و لقب ایلخانی گری در بختیاری متداول نبوده و در زمان به قدرت رسیدن حسین قلی خان معمول گردید.(اوژن بختیاری،1346: 78و104)
2- طوایف بزرگ دارای کلانتر بودند که هر کلانتری از سوی خان مأموریت داشت که مسائل طایفه را حل وفصل نماید.
3-دررأس هرکدام از تیره ها کدخدایی قرار داشت که از سوی کلانتر مأمور انجام کارها بود واز سوی کلانتران به این سمت منصوب می شدند.
4-ریش سفید ازسوی کدخدا تعیین می گردید واو در میان تش ها محدود بود وهر تش یک ریش سفید وهرتیره چند ریش سفید داشت ،امروزه دیگردر سرتاسر بختیاری دولت تسلط داشته واز جانب دولت فرمانداران وبخشداران به منطقه اعزام می شود.(خسروی،بی تا،104)نمودار زیر بیانگر هرم قدرت و توزیع آن در گذشته بختیاری و مقایسه آن با زمان حال است .
                                        
      
  خوانین:چگونگی انتخاب خان :
سابقه عنوان یا لقب «خان» در بختیاری روشن نیست، حداقل تا آغاز دوره ی زندیه منابع و اسناد و مدارک تاریخی وجود مقام و عنوان خانی را دربختیاری تایید نمی کنند بلکه تا آن زمان بزرگان و روساء را با لقب آقا، بیگ،ریش سفید و یا امیر یادکرده اند.(اوژن بختیاری، 1346: 17) لقب خان را حاکمان در دولت های  زندیه و پس از آن  قاجاریه به  بزرگان و رهبران بختیاری می دادند.(امیری ،1385: 446)
 خوانین به عنوان رهبران و روسای ایلات و عشایر اغلب از دو طریق می توانستند به مقام خانی دست یابند آن ها یا از طریق نسب و خون به این مقام و جایگاه می رسیدند بدین صورت که پدر و اجداد آن ها خان بوده و سپس مقام خانی به طور موروثی به آنان می رسید و یا اینکه شخصی بر اثر لیاقت ،کاردانی و یا شجاعت و جنگاوری می توانست خود را به بالاترین مقام جامعه خود کشانده و باعث شود تا دیگران او را و یا حتی اخلافش را« خان» خطاب نمایند.(پوربختیار، 1378: 29)
خان از میان یک خانواده مشخص انتخاب می شد،تمام افرادی ذکور این خانواده خان شناخته می شدند و هر یک از آن ها می توانست به عنوان خان قدرت را قبضه کند ،درصورتی که مادر یک خان «بی بی»بود امتیاز بیشتری بدست می آورد،چراکه پسرهایش می توانستند از این رهگذر سود بیشتری کسب کنند .(عکاشه، 1365: 57) برادرها، عموزاده ها احتمالاً می توانستند رقیبی برای خان شناخته شوند،زیرا که هیچ ضابطه یا قانونی وجود نداشت که یکی امیدوار باشد به این سمت انتخاب یا انتصاب خواهد شد.تمام اعضاء خانواده یک خان قابل احترام بودند ولی یک خان به خاطر لیاقت و شایستگی و تصمیم گیری های قاطعانه اش و اطاعت محض طایفه ازاو به طور طبیعی به این سمت انتخاب  می گردید. .(مجیدی ،1371: 462) 
افراد ایل بطور سنتی از خان حرف شنوی داشند،خان شدن در ایل موروثی بود  ومعمولاً خان ها وبستگان آن ها به شاخه خاصی از ایل بستگی داشتند وخود را گروه ممتازی می دانستند و سعی وافر مبذول می داشتند تا این امتیاز را حفظ نمایند.(صفی نژاد،1368: 80)
شیوه های اعمال قدرت خوانین بختیاری1- از طریق زور وقلدری:خان قدرت ونفوذ خود را با فشار وتهدید مکرر به زیر دستانش تحمیل می کرد ودر صورت لزوم رقبا و مخالفان خود را تهدید به مرگ می کرد .شیوه حکمرانی یک خان بیشتر به یک حاکم مستبد ومطلق العنان شباهت داشت وساختار و بافت اجتماعی ایلی اجازه نمی داد که زیردستان وتوده ی  مردم دربرابر قدرت خان مقاومت کنند ولی می توانستند درصورت لزوم با خوانین رقیب متحد شده و یا خان دیگر را غیر از طایفه خود به ریاست برگزینند.  
2- ایجاداختلاف وتفرقه بین طوایف ایل :خوانین ترجیح می دادند که همیشه نفاق و اختلاف بین طوایف باقی بماند وسرحدات ناامن ومغشوش باشد تااز این طریق قادر باشند مقام خود را حفظ کنند.
3- استفاده از قشون: خوانین با کمک قشون و افراد نظامی که در اختیار داشتند دستورات خود را اجرا می نمودند ،هرخان دارای یک دسته تفنگچی وگارد محافظ بود که همیشه درسفر وحضر از او مراقبت می کردند در بختیاری از این افراد به نام «خانه زاد»یاد می شد،در میان دربار یا عمله جات افرادی از قبیل پیشخدمت مخصوص ، انباردار،میرآخور برای نگهداری وتیمارکردن اسب ها ،شکارچی مخصوص ،آبدار باشی و دلقک دیده می شدند،خانه زادها یا نوکران همیشه آماده خدمت بودند ودر هنگام شکار یاسفر خان را همراهی  می کردند.
4- خوانین خود را مالک جان و مال مردم ایل می دانستند و بر این اساس هر کاری که می خواستندانجام می دادند وکسی یارای مخالفت باآن ها را نداشت .
از طرفی تمام زمین های مزروعی در قلمرو هر طایفه جزء ثروت خان به شمار می آمد ، هرنوع زمین یا ملکی که خرید و فروش می شد بایستی با اجازه خان یا نماینده اوصورت می گرفت وخان تنها کسی بود که می توانست زمینی بفروشدو یا خریداری کند و یا آن را به کسی اجاره دهد ویا قناتی احداث کند.دونوع مالیات به وسیله مأموران خوانین وصول می گردید؛یکی به نام گله داری یا شاخ شماری7 که در فصل بهار دریافت می شد.به این ترتیب که در مسیر حرکت ایل،پلهای احداث شده بود ومأموران مالیاتی در کنار پل ها مستقر می شدند واز هر رأس مادیان یا چهاررأس الاغ یا گاو یا بیست رأس گوسفند پانزده قرآن مالیات شاخ شماری دریافت  می کردند و دیگری مالیات خیش یازمین های مزروعی بود.(گارثویت،1373: 110)
5- دربرخی مواقع خوانین مورد حمایت دولت مرکزی قرار می گرفتند واگر خان قادر می شد که اغلب طوایف بختیاری را تحت فرمان خود درآورد و یا قلمرو بیشتری را تصرف کند از طرف دولت مرکزی به عنوان رئیس ایل بختیاری به رسمیت شناخته می شد ومورد حمایت قرار می گرفت.(صفی نژاد،1380: 160)
6- خوانین برای تحکیم موقعیت سیاسی خود سعی فراوان می کردند که نظر کدخدایان و سرپرستان تیره های مختلف را موافق خود نمایند واگر در این راه موفق می شدند به مراتب برقدرتشان افزوده  می گردید،برای انجام این عمل خان دو راه درپیش داشت یکی اینکه از طریق ازدواج های پیاپی شبکه خویشاوندی خود را گسترش دهد و یا به توطئه ونفاق در طایفه دست زده وموقعیت کدخدایان را متزلزل نموده تا بتوانند نظر آن ها را با نظریات خود هماهنگ نماید.( صفی نژاد،1368: 493)

اختیارات ومسئولیت های خوانین - رابطه بین عمال حکومتی وکوچ نشینان : خوانین درزمستان معمولاً درچهارمحال بختیاری یا اصفهان ویا تهران اقامت داشتند و با جامعه شهری مرتبط بودند ومی توانستند از لحاظ اداری مشکلات ومعضلات طوایف خود را حل وفصل کنند.(گارثویت،1375: 44)
- ایجاد اتحاد وهمبستگی بین طوایف ایل خود از یک طرف وبا سایر طوایف از طرف دیگر تا از تخطی وتجاوز دیگران در امان بمانند از جمله مسئولیت های خوانین بود.
- خان در مسائل داخلی ،ترتیبات کوچ ومهاجرت را هم آهنگ وفراهم می کرد ودر نصب یا عزل کدخدا، کلانتر، حل وفصل نزاع های محلی ،راهنمایی وارشاد فرماندهان نظامی ،وصول مالیات ، عبور طایفه در هنگام کوچ در قلمرو دیگران نقش فعالی بازی می کرد .(صفی نژاد،1380: 160 و161)

- خان هر طایفه در قلمرو فرمانروایی خود چه از لحاظ قرابت سببی ونسبی وچه از لحاظ سیاسی واقتصادی با تمام رؤسای طوایف ومالکان وتجار شهری وحتی اجزاء حکومت در پایتخت همبستگی وارتباط نزدیک داشت ،خان با این نوع ارتباط زنجیره ای  قادر بود مشکلات طایفه را از طریق میانجی با گفتگوهای کدخدا منشانه حل وفصل کند.
خوانین بختیاری مشکلات ومعضلات طوایف ابواب جمعی خود را در ارتباط با جوامع شهری شحصاً حل وفصل می کردند.

علل کاهش قدرت خوانین بختیاری واضمحلال نظام خانی  

1- فرهنگ زدایی :در این راستا سعی شد که بختیاری ها را از تمام نشانه های مادی ومعنوی وفرهنگ سنتی دور نماید ،رشد فکری وفرهنگی بختیاری ها ،ایجاد مدارس در مناطق بختیاری، مهاجرت به شهرها و ورود تکنولوژی جدید،رسانه های جمعی وناکافی وپاسخ گو نبودن خرده فرهنگ بختیاری با نیازهای امروزه دلیل این فرهنگ زدایی بود.(خسروی،1370: 85)
2- ایل زدایی و فروپاشی نظام ایلی:که این موضوع نتیجه عامل اول بود وحکومتها نیز سعی می کردند نظام ایلی را از بین ببرند که در ابتدا خوانین را از ایل جدا و در پایتخت یا شهر های بزرگ سکونت دادند(کوپر،بی تا،18) و رؤسای ایل را مجازات وبرخی ازآن ها را اعدام واموالشان را مصادره کردند و به جای آن ها فرماندهان نظامی را منصوب نمودند،حذف خوانین از رأس هرم قدرت در بختیاری ها وجایگزین کردن فرماندهان نظامی به جای آن ها با حکومت رضاشاه آغاز وعصرجدیدی در زندگی کوچ نشینی ایران واز جمله بختیاری ها شروع شد .(نوروزی،1374: 79)
3-اسکان اجباری : با ورود ارتش به صحنه وبستن تمام ایل راه ها وگذرگاه های سعی در اسکان عشایر شد که این امر موجب تغییرات آشکاری در نظام قشربندی اجتماعی وسیاسی بختیاری ها گردید.(پورغفار، 1387: 414و415)
4- برنامه اصلاحات ارضی وملی کردن مراتع ودادن مجوز علف چراه ها به دامداران کلاً نظام سنتی سرپرستی جمعی به منابع از هم پاشید وتحرک اجتماعی سرعت گرفت و افراد زیادی از جمله خوانین در این دوره پایگاه قشری خود را تغییر دادند اما کلانتران وکدخدایان در پایگاه قشری خود قرار داشتند واز دولت مرکزی فرمان می بردند.(خسروی،1370: 85)
درمورد کاهش قدرت خوانین برخی از علل کاهش وسقوط آن ها به عملکرد این خوانین بر می گرددکه عبارتند از :
- خوانین خود را یک طبقه ممتاز نسبت توده مردم می دانستند و برای خود یک جایگاه طبقاتی ممتاز وجدا از مردم قائل بودند وخود را جدا از ایل می دانستند .(خسروی،1372: 64)
- خودکامگی واستبداد خوانین که حاکم مطلق العنان بودند باعث شد که در بین توده های مردم پایگاه وجایگاهی نداشته باشند .
- وابستگی ودست نشانده بودن بعضی از خوانین به دولت مرکزی،که قدرت این خوانین با قدرت پادشاهان ایران بستگی مستقیم داشت بدین معنی که در زمان پادشاهان ضعیف قدرت آن ها افزایش ودر زمان پادشاهان قدرتمند قدرت آن ها  کاهش واحیاناً از بین می رفتند.(آهنجیده،1374: 10)دولت های مرکزی با پی بردن به افزایش قدرت خان از حمایت و پشتیبانی او دست می کشید و چه بسا بر ضد خان موضع می گرفت (مکین روز، 1373: 174)
- تقسیم منطقه بختیاری به مناطق واستان های مختلف سبب اضمحلال سیستم خانی شدکه با قدرت گرفتن حکومت مرکزی وخلع ید خان ها ،محدودة بختیاری، محدود به بعضی از مناطق خوزستان و ارتفاعات مرکزی ایران شد .(امان،1369: 28)
- اختلافات دورن خانوادگی خوانین بختیاری که به دو قسمت ایلخانی وحاج ایلخانی تقسیم شدند و هرگروه نیز می خواستند خود در رأس ایل قرار گیرند.رقابت میان برادران ،عمو زادگان و یا میان عمو و   برادرزادگان و بالعکس سبب تضعیف مقام خانی می گردید.(پور بختیار،1387: 71) و نهایتاً با وقوع انقلاب اسلامی نظام ایلیاتی دچار تغییرات وسیع شد وشوراهای اسلامی جایگزین کلانتران وکدخدایان شد.

ایلخان
بالاترین مقام سیاسی و اداری در جامعه بختیاری ایلخان بوده است که از میان خوانین و روسای طوایف انتخاب می گردید . ایل خان واژه ای ترکی مغولی است که به معنی خان،رئیس و فرمانروای ایل یا قبیله است.برای اولین بار واژه ی خان در اواسط قرن ششم هجری(بیهقی،1317: 70) وپس از آن  در اواخر قرن مذکور(راوندی، 1333: 174و172) به ثبت رسیده است و از آن پس رفته رفته در ایران گسترش یافته و در اواسط قرن هفتم هجری قمری هولاکوخان مغول را ایلخانان خوانده اند.(جوینی،1385: 130)زمانی ایلخان بر ایل و یا قبیله ای حکومت می کرد که آن ایل متحد شده و دست به تشکیل اتحادیه زده باشد و درغیر این صورت در
رأس هرکدام از طوایف یک ایل، خان های طوایف ریاست و حکومت می کردند.(امیری، 1385: 456)
خوانین بختیاری برای رسیدن به مقام ایلخانی و ایل بیگی بایستی دارای توانایی ها و ویژگی ها باشند در وهله اول ایلخان وایل بیگ بایستی در یک خانواده برجسته واصیل از یک طایفه قدرتمند بختیاری بدنیا آمده و پرورش یافته باشند.از لحاظ نسب وخون جایگاه والایی داشته و پدر واجداد آن ها خان بوده باشند .
ایلخانی در جامعه بختیاری وظایف و مسئولیت های سنگین هم در مقابل ایل و اجزاء آن و هم در مقابل شاه و دولتش برعهده داشت ،ایجاد نظم و امنیت در ایل ،دریافت مالیات طوایف ابواب جمعی و پرداخت کامل، منظم و به موقع آن به دولت، کمک نظامی به دولت به هنگام جنگ با بیگانگان ،دفاع از مرزها و یا سرکوب شورش های داخلی از جمله این وظایف بود.(مجله وحید،سال اول،ص 442)
ایلخانان در مقابل ایل نیز مسئولیت و وظایفی داشت که مهم ترین آن ها عبارت بودند از :
انتصاب خوانین طایفه ها و مقامات ایلی ، حفظ صلح و عدالت و آرامش ایل ، حل اختلافات میان طوایف و ایفای نقش قضاوت برای برقراری مصالحه، راهنمایی ایل در مسیر کوچ و دفاع از ایل در مقابل تجاوز دیگر ایلات از مهم ترین مسئولیت ها و وظایف ایلخان بختیاری در قبال ایل خود بود.(بیشوب، 1375: 130)

ایل بیگ 
بعد از ایلخانان و در مقامی پائین تر از او ایل بیگ قرار داشت که در واقع معاون یا دستیار ایلخان بود رهبران و روسای طوایف بختیاری قبل از اینکه از جانب دولت ها و سلاطین به لقب و مقام خانی مفتخر شوند با لقب و عنوان «بیگ» خوانده می شدند.(اوژن بختیاری ،1346: ج1،17)  
ایل بیگ یعنی بزرگ ایل که امور داخلی ایل از قبیل جمع آوری مالیات،کارهای اداری، تنظیم امور املاک تجهیز قوا و سرپرستی طوایف مختلف را برعهده داشت، معمولاً ایل بیگ از بین نزدیکان ایلخان انتخاب می شد ، از نظرمقام سیاسی و تصمیمات فردی پس از ایلخان قرار داشتند.(صفی نژاد ،1381: 162)

کلانـــتران بختیاری درهرم قدرت طبقات جامعه بختیاری که خان  حاکم مطلق وفرمانروای مستبد منطقه بود بعد از خوانین ، کلانتران بختیاری قرار داشتند که دارای قدرت ایلی بودند،این طبقه همواره درایل زندگی می کردند وپیوند بیشتری با مردم داشتند ودارای احترام وشخصیت بودند به دلیل اینکه مردم بختیاری به وضوح می دیدند که این طبقه درعزا و شادی دوش به دوش آنان هستند وریشه در ایل داشتند واگر خوانین بختیاری قدرتی درمنطقه کسب می کردند در سایه قدرت و پیوند با این افراد بود.
کلانتران بختیاری از طرف خوانین بزرگ مستقیماً انتخاب می شدندوسمت اداره ورهبری طایفه را بر عهده داشتند.ایل بختیاری از چندین طایفه تشکیل می شد،هریک از طوایف مذکور دارای سرپرستی به نام «کلانتر»بود که عزل ونصب او از اختیارات خان بود وخان، کلانتران را از بین نزدیکترین ومطمئن ترین افراد نسبت به خود انتخاب می نمود.کلانتر مظهرقدرت خان در طایفه بود، وافراد طایفه اطاعت او را پذیرا بودند واین اطاعت تا زمانی به قوت خود باقی بود که کلانتر به نفع طایفه خودفعال وکوشا باشد ولی اگر چنین نبود امکان تعویض کلانتر قطعی می گردید.کلانتران برای حفظ موقعیت وقدرت بیشتراغلب با ایلخان نسبت خویشاوندی به هم می زند وخان هم استقبال می کرد زیرا به قدرت وسیاست هر دو طرف تحکیم  می بخشید .(صفی نژاد،1368: 83) و( کریمی ،1368: 81)
عواملی که در انتخاب کلانتران از طرف خوانین در نظرگرفته می شد عبارت بودنداز: سابقه و اصل و نسب خانوادگی سن،بنیه مالی ،قدرت جسمانی،شجاعت،مهارت در تیرانداری وسوارکاری،قابلیت وقدرت تدارک افراد در جنگهای دورن ایلی وبرون ایلی،قدرت وقابلیت رهبری در حل وفصل دعاوی واختلافات موجود در طایفه وقدرت گردآوری مالیات طایفه بود.(کیاوند،1374: 97)
 از برخي اسناد مي توان چنين استنباط كرد كه کلانتران معمولاً جزء دامداران عمدة طایفه و زمین داران به شمار می آمدندوامکانات مالی قابل ملاحظه ای داشتند واز مالیاتی که از هر طایفه گرفته می شد سهمی از طرف خوانین به آن ها پرداخت می شد.(سندشماره1) و(نیکزاد امیرحسینی ،1354: 360)
در پاره اي از موارد با احكامي از كلانتران بختياري مواجه مي شويم كه اين احكام نه از طرف خوانين بختياري بلكه مستقيماً از طرف پادشاهان صادرشده است.( اسناد شماره 1و2)
بعدازسال 1304ﻫ ش به دنبال تحولات سیاسی که صورت گرفت- به قدرت رسیدن  رضاخان_ وتغییراتی که در نظام سلسله مراتبی کهن صورت گرفت ،خوانین مجبور به اقامت در شهرهای بزرگ شدند،کلانتران در آن زمان هم نقش خوانین بزرگ وهم کلانتر را بعهده گرفتندو به عنوان حلقه میانی هرم ایلی نه تنها باقی ماندند بلکه قدرت و نفوذ آن ها نیز نفوت گردید.(دیگار،1369: 32) کلانتران دیگر به پیشنهاد کدخدایان     تیره های یک طایفه و با حکم فرماندار نظامی منصوب می شدند و برای حل وفصل دعاوی طایفه با مأموران دولتی همکاری می کردند.معیار انتخاب کلانتر در این دوره عبارت بود از:استعداد ایجاد رابطه با مقامات دولتی ،داشتن قدرت کلام بیشتر وآگاهانه تردر برخورد با مقامات دولتی ،واینکه فعال ترین وثروتمندترین عضو طایفه باشند .(خسروی،بی تا: 91)

   کــدخدایان بختیاری درهرم طبقاتی بختیاری ها بعد از کلانتران کدخدایان قرارداشتند که از سوی کلانتران وبا موافقت و تأیید خوانین و با حکم رسمی برگزیده می شدند.از احكام كدخدايي مي توان چنين برداشت كرد كه كلانتران فرد يا افرادي را به عنوان كدخدا به ايل بيگ معرفي مي كردند و ايل بيگي حكم كدخدايي آن فرد را صادر مي كرد.(سند شماره 3)در برخي مواقع به صورت همزمان دو نفر به عنوان كد خدا انتخاب مي گرديدند.(اسناد شماره 4و5) اگرچه کدخدایان ابتدا از طرف کلانتران و خوانین منصوب  می شدند اما اغلب پس از مرگ کدخدایی مقام او به صورت ارثی به پسر بزرگش محول می گردید. (بیشوب،1375: 130)و( دالمانی،1378: 72) 
و کدخدایان نیز با مردم زندگی می کردند ومستقیماً با افراد طایفه وتیره تماس داشتند وکارهای مردم را فیصله می دادند ودر جمع آوری مالیات وسایر عوارض نقش بسزا داشتند.از جمله وظايف و اختيارات كدخدا مجازات افراد خلافكار بود كه در احكام كدخدايي به اين موضوع اشاره مي شده است.(سند شماره 6) گاهی کدخدایان برای انجام امورات طایفه مستقیماً ازطرف خان منصوب می شدند ودر صورت عدم رضایت عزل می گردیدند. (مکین روز،1373: 112)
از آن جا که هر کلانتر سرپرستی چندین تیره وابسته به طایفه خود را به عهده داشت و سرپرست هرتیره را به نام کدخدا می شناختند که مستقیماً کدخدایان در ارتباط با کلانتر بودند واز آن جا که هرتیره شامل چندین «تش»بود وبر هر«تش» ریش سفیدی حکم می راند بنابراین ریش سفیدان چندی در قلمرو فرماندهی کد خدا قرار می گرفتند.
رهنمودهایی که کلانتر به کدخدایان می داد با پشتوانه قدرت کلانتر اجرا می گردید وبه هنگام اجرا افراد تیره مجبور به تمکین از او بودند چون نیاز به حمایت کدخدا وکلانتر را حس می کردندو می دانستند کدخدا رابطة بین کلانتر وریش سفیدان «تیره ها »است .
کدخدا ضمن اینکه نماینده کلانتر ومورد تأیید او نیز می بود، می بایستی مورد اعتماد اعضاء تیره نیز باشد ازاین رو کلانتران سعی می کردند به کدخدائی صحه گذارند که بیشتر مورد اعتماد مردم باشد چون رضایت افراد پشتوانه قدرت کدخدا محسوب می گشت ودر واقع این مردم بودند که ابتدا برای کدخدائی فردی اظهار علاقه می کردند سپس کلانتران به آن رسمیت می بخشیدند وخان بدان صحه می گذارد.
کدخدا سعی می کرد تا در تیره دودستگی ونارضایتی ایجاد نگردد زیرا درصورت بروز چنین پیشامدی از قدرت کدخدا کاسته می گردید وتصمیماتش با موفقیت روبرو نمی شد. (پیمان،1351: 170و172)
منصب کدخدایی در دوره پهلوی اول برخلاف ادوار کهن به عنوان منصبی اداری تعریف گردید و با هویت و موقعیت سابق آن قابل مقایسه نبود به عبارت دیگر کدخدایان دوره ی پهلوی با کدخدایان دوره ی قاجار از نظرگاه گوناگون تفاوت داشتند.
پس از اسکان اجباری عشایر، کدخدایان طبق قانون مصوب آذر 1314از طرف مقامات دولتی انتخاب می شدند که پس از شهریور 1320وشروع مجدد کوچ هرتیره دارای دو کدخدا شده بود.(سند شماره ) یکی کدخدای قبلی ایل ودیگری کدخدایی روستایی بودند کدخدایان روستا می بایست مقیم در یکی از دهات محل مأموریت خود باشند ومقداری زمین قابل توجه را مالک باشند که این مسئله باعث می شد افراد مورد توجه خوانین برای کدخدایی صاحب زمین ورعیت گردند ودر قالب قشربندی اقتصادی جزء دامداران و یا کشاورزان مرفه به حساب آیند وجهش قشری پیدا کنند وبا وقوع انقلاب اسلامی کدخدایان عملاً از صحنه اجتماعی وسیاسی بختیاریها حذف گردیدند.

ریــش سفیدان بختیاریریش سفیدان برگزیده کدخدایان بودند واز متن تیره ها واولاد هاانتخاب می شدند وبه فعالیت کدخدایان سرعت عمل می بخشیدند همکاری وهمگامی آن ها موجب می شد که رضایت سایر عناصر فرماندهی را از سرمردم کم شود.در هریک از قشرهای تیره ها معمولاً یک نفر متشخص وکاردان دیده می شد که در حل اختلافات داخلی ویا خارجی قشر مورد مشورت قرار می گرفت ،این قشر هم در زمان خوانین وهم پس از حذف خوانین وجود داشتند.(خسروی،بی تا: 92)
سرپرست هر«تش» یا اولاد که شامل چند خانواده خویشاوندبودند ریش سفید نامیده می شد ونام چنین فردی بر«تش»نیز اطلاق می گردید.امور داخلی هر«تش»توسط ریش سفیدان همان «تش»انجام می گرفت وچون تمامی اعضاء «تش»خویشاوند بودند ودر جمع خویشاوندی ،بزرگتر فامیل «ریش سفید» ریاست تش را به عهده می گرفت واز نزدیک از رویدادهای روزانه «تش»آگاه بود .
ریش سفیدان در امور خارجی «تش»فعالیتی نداشتند واین امور به عهده کدخدابود که نماینده کلانتر محسوب می گشت و دستورات کلانتر توسط کدخدایان به ریش سفیدان « تش ها  » ابــلاغ  می گردید.  (صفی نژاد،1368: 48) 
در طوایف بختیاری هرتیره به چند «تش»تقسیم می گردد، تش واحدی است ذهنی چون در یک لحظه زمانی شاخه های مختلف آن که به اولاد شهرت دارند قابل رویت نیستند.سرپرستی هرتش را فرد کاردان و سرزبان داری از همان تش به عهده دارد که به «ریش سفید»مشهور بود ،معمولاً ریش سفیدان افراد پخته وکاردانی بودند که از طرفی رتق وفتق امور اجتماعی تش به عهده آن ها بود واز طرف دیگر رابطی بین کدخدایان وکلانتران واجرای امورسیاسی تش بودند.
خانواده های یک تش همه با هم خویشاوند نزدیک ودارای نیای مشترک نیز می باشد ودر واقع تش مرز گروه خویشاوندی نزدیک است .در صورت بروز اتفاقی برای یکی از اعضاء تش، بسرعت خبر آن در واحدهای کوچکتر تش(اولاد)پخش شده وریش سفیدان واعضاء فعال به اجرای وظایف محوله همت می گمارند. (پوربختیار،1387: 125-124)
پس از ظهور رضاشاه و اسکان عشایر خوانین بختیاری تضعیف و سرکوب شدند و عشایر بختیاری جذب زندگی شهری وروستایی شدند و مقامات ایلی جامعه بختیاری از بین رفت ، در میان ریش سفیدان دگرگونی به این شدت نبود، اگرچه از احترام و ارزش آن ها در زندگی جدید بختیاری ها کاسته شد اما آن ها هم چنان از اندک احترامی برخوردار بوده و حتی تاکنون نقش و اعتبار خود را به طور کامل از دست نداده اند. 

       طبقات پایین هرم جامعه بختیاری 
بدنه ی اصلی هرم بختیاری از عشایر ساده تشکیل می شد که همه مسئولیت پرداخت ها ودادن سوار جنگی به دوش آنان استوار بود ودر حقیقت ستون اصلی این هرم بودندکه همه این بارها اجزاء دیگر را به دوش می کشیدند.
طبقه دیگری در ایل وجود داشت که از نظرکلی دارای ارزش کمتری بودند وآنان در قاعده هرم قرار داشتندکه کاسب ها ،نوازندگان کلاه مالها ونمد مالها وسازندگان ابزاردستی(غربتی ها) بودند.
بخش مشاغل اجتماعی نه تنها به دلیل اقتصادی آن بلکه به دلیل موقعیتی که در برابرایل داشت در خور توجه ویژه ای بود اگرچه شغل کشاورزی و داد و ستد به هیچ وجه در بختیاری ها نفرتی تولید نمی کرد و موجب تحقیر نمی شد برعکس سایر اعمال فنی وساختنی (غیرازبافندگی)برایشان چنین حالتی داشت ،این فنون ضعیف ترین بخش را در فرهنگ بختیاری تشکیل می داد بعضی از این فنون مثل تخت کشی،گیوه کشی،نمدمالی وآهنگری کلاً در فعالیت های کوچ نشینان وجود نداشت وانجام دادن این امور به صنعت گران متخصص در آن ها واگذار می شده است ،که در بختیاری از آن ها با واژة کلی «غربتی» یاد می شد که به معنی بیگانه ازایل می باشد ،باوجود تخصص ویژه آن ها در این فنون وانحصاری بود نشان،بختیاری ها آن ها را به شدت حقیر می شمارند.(دیگار،1369: 42و43)
در بین طوایف عده ای از سادات متنفذ وجود داشتند که در دهات و روستا ها زندگی می کردندوزمین های مزرعی را کشت وکار می نمودندودر کنار هرروستا هم برای تقدس ونزدیکی به خدا یک امام زاده به چشم   می خورد سادات تمام سکنه به خصوص طوایفی را که به غارت وراهزنی اشتغال داشتند به زهد وتقوی  فرا می خواندند وروی هم رفته با تمام طوایف حسنه ای داشته اند.
این گروه های شغلی که در پایین هرم جامعه بختیاری قرار داشتند در ساختار قدرت سیاسی نقش قابل توجهی ایفا نمی کردند و طبقات بالای جامعه بختیاری با آن ها وصلت نداشتند و ازدواج آنان نیز درون گروهی بود و از جایگاه اجتماعی خاصی برخوردار نبودند اما با دگرگونی های که در ساختار اجتماعی سیاسی بختیاری ها صورت گرفت جایگاه این گروه ها نیز دچار تغییر شد و امروزه از نظر اجتماعی موقعیت بهتری پیدا کرده اند.

نتیجهجامعه بختیاری به علت ساختار ایلی و عشایری آن که مبتنی بر زندگی به شیوه کوچ نشینی بود، وحدت و انسجام و روش خاصی را می طلبیدند، این انسجام نیز تنها با داشتن رهبر  یا یک نظام رهبری که معتقد به وحدت و هماهنگی باشد، میسر بود. عبور از مناطق و کوهستان های صعب العبور ، گذر از رودخانه های خروشان و مواج، احتمال درگیری میان طوایف و تیره های بختیاری بر سر عبور از ایل راه ها با استفاده از چراگاه ها و امکان درگیری با دیگر ایلات هم جوار، وجود رهبری را در میان بختیاری ها ضروری و لازم می گردانید.
علاوه بر این نیازاجتماعی و امنیتی، عواملی هم چون هم خونی ، پیوند سببی،هم جواری و هم پیمانی میان آنان پیوند را عمیق تر می نمود و گرایش آنان را به برقراری امنیت و نظم جامعه عشایری بیشتر می نمود، لذا کسی در رأس هرم قدرت قرار می گرفت که به این نیاز حیاتی آنان – نیاز به امنیت- بتوانند پاسخ دهد.
قدرت در ایل بختیاری از سطوح و لایه های مختلفی تشکیل می شد. وایل  از اتحاد طوایف مختلف شکل می گرفت خوانین به عنوان رهبران طوایف سعی می کردند تا رهبری ایل را در دست بگیرند و در این راه  از تمامی ابزارها و حربه ها بهره می بردند . خوانین قدرت و اعتبار خود را از طریق شرف خونی و یا نسبی و یا از طریق نسان دادن لیاقت و شجاعت به دست می آوردند.
اگرچه سلسله مراتب قدرت در ایل بختیاری دچار تغییر و تحول گردیده است اما همواره در راس ایل، ایلخان جای داشت و بعد از او کلانتران ، کدخدایان ، ریش سفیدان و معتمدان محلی قرار می گرفتند. که شیوه انتخاب آنان بر اساس ضابطه یا قانون خاصی نبود.
اعمال قدرت خوانین و سران در ایل بختیاری به شیوه های گوناگونی صورت می گرفت، که مهم ترین ویژگی آن وحدت قبیله ای و قومی و تکیه بر سنت های ایلی بود.
دورشدن بختیاری ها از فرهنگ سنتی، جدا شدن خوانین از ایل ، مجازات برخی از خوانین و روسای ایل، باعث کاهش قدرت خوانین و اضمحلال نظام خانی در ایل بختیاری گردید اگرچه اسکان اجباری آنان در دوره رضاشاه و اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع در دوران محمدرضاشاه ، و بعضاً خودکامگی و استبداد برخی از خوانین نیز در کاهش قدرت آنان نمی توان نادیده انگاشت. 
در مقایسه با گذشته هرم قدرت دستخوش تغییراتی گردید.خوانین بختیاری که ریاست ایل  بختیاری را بر عهده داشتند ،جایگاه خود را ازدست  دادند و نفوذ آنان محدود و بسیار کاسته شد .ولی روسای طوایف وتیره ها و اولادها همچنان از نفوذ فراوانی برخودارند هرچه به رده های اجتماعی پایین تر نزدیک شویم روساء وافراد برجسته از نفوذ واحترام بیشتری برخوردار هستند.عامل اصلی حفظ و بقاء کلانترهاوریش سفیدان ونفوذ آنان،پیوندخونی واحساس همبستگی شدید آنان با اعضاء طوایف وتیره ها می باشد .روابط عاطفی وفامیلی با اعضاء طوایف وتیره ها ،نفوذ در سازمان اداری ،جایگاه محلی ومتمول بودن اغلب آنان ، پایگاه وموقعیت اجتماعی آنان را قوت می بخشید .
دگرگونی قدرت در ساخت اجتماعی بختیاری ها پیامدهای سیاسی ،اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قابل ملاحظه ی به دنبال داشت.گذار از شیوه زندگی کوچ نشینی به یکجانشینی و شهرنشینی، کاهش وحدت قبیله ای ،کم رنگ شدن عصبیت های قومی و نظام خویشاوندی پدرتباری، سست شدن سنت ها و رسوم گذشته و گرایش به نوگرایی و تجدد از پیامدهای دگرگونی در ساخت اجتماعی بختیاری ها بود.
در بعد سیاسی حاکمیت مطلق خوانین پایان یافت و خوانین و روساء در شکل مصلحان اجتماعی و دلسوزان قوم ظاهر شدند و اتکاء طوایف و قبایل به سران و روساء از بین رفت و نظام خویشاوند سالاری جای خود را به حاکمیت دولت مرکزی داد.
از نظر اقتصادی با رویکرد بختیاری ها به یکجانشینی از اتکاء آنان به اقتصاد معیشتی و دامپروری کاسته شد و وابستگی زندگی آنان به مراتع و چراگاه کاهش یافت و با ورود به شهرها به مشاغل خدماتی و صنعتی روی آوردند.

*استاد دانشگاه آزاد اسلامي واحد ايذه  Email: ezat.ab1342@yahoo.com 
* این مقاله در مجله ی علمی و پژوهشی جستارهای تاریخی و مجله علمی پژوهشی پژوهش های تاریخی دانشگاه اصفهان به چاپ رسیده است.

پی نوشت ها1- با فروپاشي حكومت اتابكان لر بزرگ ، قلمرو آنان بين ايلات وطوايف مختلف تقسيم شد ودر رأس هر ايل افراداي به نام «خان» قرار گرفت، پس از سقوط اتابكان بختياري ها بر بيشتر نواحي و قلمرو آنان مسلط گشتند، اساس وپايه جامعه بختياري بر همان شكل گذشته در دوران لر بزرگ و بر اساس جامعه ايلي ،انسجام دروني ويكپارچگي قبيله اي تداوم يافت.(گارثويت،1373: 103)
2- همان اجاق یا آتش است، در بختیاری به واحد ایلی کوچکتر از تیره و بزرگتر از کروبو یا مال تش گفته می شد.تیره : به واحد ایلی کوچکتر از طایفه و بزرگتر از تش در جامعه بختیاری تیره می گویند. در رده بندي نظام ساختي هر ايل رده بعد از طايفه را تيره مي نامند كه معمولاً از مجموعه چندتيره يك طايفه شكل مي گيرد كه رياست تيره در گذشته با كدخدا بود كه نماينده كلانتر است. (صفي نژاد، 1381: 134)
3- اولاد:هرتیره به چنداولاد تقسیم می شود و هر اولاد از ده ها خانوار شكل مي گيرد و هر اولاد داراي سرپرستي است كه «ریش سفید» اولاد نام دارد. خانواده هاي يك اولاد همه با هم خويشاوند و داراي نياي مشتركي مي باشند. (صفي نژاد،1381: 135)
4- واژه ي كُر وبَو از تركيب دو كلمه «كر» كه در گويش لرها به معني پسر و «بو» كه به معناي پدر است پديد آمده است كه معمولاً شامل خانوارهاي عموزاده مي شود.و  به معنای پدر و پسر و منظور از آن واحد ایلی کوچکتر از تش و بزرگتر از بهون «مال» می باشد که در ایل بختیاری و به ویژه در زمان کوچ بختیاری به آن مال نیز می گویند.مال: واحد ایلی برابر با کروبو می باشد هنگامی که یک واحد کروبو بختیاری در طی کوچ یک اردوگاه تشکیل می دادند به آن ها مال می گفتند.
5- واژه ي خين و چو در گويش لرها كه اصطلاح دوكلمه اي است كه شامل «خين» به معني خون و «چو» كه مخفف چوب است، مي شود وبه پيمانهاي گفته مي شد كه طوايف درون يك ايل باهم منعقد مي نمودند تا در موقع درگيري ها با طوايف ديگر واحياناً جمع آوري ديه وخون بها به همديگر كمك نمايند و اتحاد و همبستگي داشته باشند.اختلاف و درگیری در بین طوایف مختلف ایل بختیاری باعث می شد تا برای جلوگیری از تداوم جنگ و خون ریزی الگوی بازدارنده و کارآمدی در گویش بختیاری با عنوان «خین»و «چو» تعریف و تبیین نمایند.بر طبق رسم خین و چوب، اجزاء ایلی که گاه اشتراکات نسبی و خونی با یکدیگر ندارند، با
هم متحد می شوند و سوگند می خوردند تا در مقابل تجاوز دشمن به یکی از آن ها و یا درگیری یکی از آن دو با طایفه و تیره دیگر به کمک یکدیگر بشتابند. این قانون عرفی همانند قانون خویشاوندی و رسم بسته کشی براساس اشتراکات نسبی یا خونی نیست.(دیگار،1366: 30) و( پوربختیار،1387: 141-133)     
6- شاخ شماری: یک نوع مالیات دامی در ایل بختیاری که دامداران براساس تعداد شاخ های چهارپایانشان به حکومت بختیاری یا دولت مرکزی مالیات می پرداختند.  
7-لنگ:به معنی لنگ یا پا اصطلاحی مال ومالیاتی می باشد که بختیاری بر آن اساس مالیات به دولت پرداخت می کردند. ایل بختیاری به دوشاخه چهارلنگ و هفت لنگ تقسیم می گردید. 

یوتاب بختیاری؛ شیرزن لر در رأس زنان تاریخ ایران

یوتاب بختیاری؛ شیرزن لر در رأس زنان تاریخ ایران


بهمن کیهان بختیار در وبلاگ سرود بختیاری نوشته است: سایت "زن فردا" در گزارشی به معرفی زنان و دختران خبرساز تاریخ ایران نموده است و در راُس فهرست منتشر شده در این سایت، از "یوتاب" خواهر آریوبرزن نام برده و گفته شده که در کوهساران بختیاری راه را بر اسکندر گجستک بسته و مقاومت جانانه در راه وطن کرده است. 


من تابحال نام "یوتاب بختیاری" را نشنیده بودم و شاید اگر یک سایت یا وبلاگ بختیاری و لری این مطلب را منتتشر می کرد، بی تفاوت از کنارش رد می شدم و شاید نیز آن را از جمله اغراق های مرسوم در فرهنگ امروزمان می دانستم. الان هم که این پست را می نویسم از صحت و سقم این مطلب باخبر نیستم ولی بسیار خوشحال می شدم اگر با قاطعیت می توانستم بنویسم: یوتاب بختیاری؛ یک شیرزن لر در رأس زنان خبرساز تاریخ ایران. 

اهمیت موضوع آنگاه دوچندان می شود که به یاد بیاوریم در ایران باستان (بویژه از اواخر هخامنشی به بعد که دین زردشتی دین رسمی کشور شد و به بهانه آن طبقات اجتماعی متصلب بوجود آمد و این دو عامل رفته رفته فضای شاداب ایران را افسرده ساخت تا آنجا که در دوران ساسانی به یک استبداد سیاسی فرهنگی مذهبی و اقتصادی تمام عیار منتهی شد)، زنان نقش آفرین عمدتاً محدود به زنان دربار می شدند. در ایران باستان به ویژه ایران زردشتی فقط "شاه زنان" از حقوق اجتماعی برخوردار بودند. هرچند اصطلاح "شاهزن" در فقه زردشتی ارتباط مستقیمی با دربار ندارد (و امروزه نیز شاهد استعمال این اصطلاح در فولکلور بختیاری برای اشاره به زنان باجربزه و مدیر و توانمند هستیم. مثلاْ می گویند فلونی شاه زنیه). اما به دلایل ناگفته فقط زنانی توانستند نقش آفرین باشند که با دربار پیوند خورده بودند. اکنون اگر نقش "یوتاب بختیاری" بنحو روشن تری توضیح داده شود ، عظمت کار این زن آشکار می شود که در چنین جامعه ای بدون پیوند با دربار توانسته نقشی بزرگ در دفاع از سرزمین مادری اش بختیاری و نیز در دفاع از سرزمین بزرگترش یعنی مرزهای امپراطوری هخامنشی ایفا کند. 

اگر دوستان وبلاگنویس اطلاعی در این باره دارند، بنویسند تا بر آگاهی مان از پیشنیه این دیار و قهرمانان گمنام آن افزوده شود. و بقول معروف اگر از این گمشده ، خبری دارند ، بگویند و خانواده ای را از نگرانی برهانند!! 

بعد التحریر: پس از انتشار این نوشتار، یکی از دوستان تحقیقی کرده و معتقد است: یوتاپ خواهر آریوبرزن بوده است اما نه آریوبرزن زمان هخامنشی که با اسکندر جنگید بلکه آریوبرزن اشکانی که حاکم ایالت ماد آتروپاتن یا آذربایجان بوده است و یوتاپ یا یوتاپا خواهر این شخص بوده است. (منبع: تاریخ ایران باستان، تالیف پیرنیا، جلد سوم)

ضمن تشکر از ایشان که اطلاعات فوق را به ما دادند، در متن اولیه ما نیز نوشته شده بود: "از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای ٢٠ قبل از میلاد تا ٢٠ پس از میلاد (دوره اشکانی) نیز یاد شده است". البته باز هم نمی توان با قاطعیت صحبت کرد. چه بسا دو یا چند شخصیت به نام وجود داشته اند. مثلاً یکی در دوره هخامنشی بوده و دیگری در دوره اشکانی. به هر حال امیدوارم این نوشتار آغازی برای تحقیق های بیشتر درباره این شخصیت بزرگ ایرانزمین باشد. و اما ؛ 

متن گزارش سایت "زن فردا" وابسته به سایت "فردا نیوز": 

زنان خبرساز تاریخ ایران 

یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است. وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای ٢٠ قبل از میلاد تا ٢٠ پس از میلاد (دوره اشکانی) نیز یاد شده است. با اینهمه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند. 

آرتمیز : نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال ۴٨٠ پیش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشیارشا رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت می کرد. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی – برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند. آرتمیس نیز درست میباشد. 

آتوسا : ملکه بیش از ٢٨ کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش. هرودوت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشگرکشی ها داریوش یاور فکری و روحی داریوش دانسته است . چند نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است. 

آرتادخت : وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی . به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید. 

آزرمی دخت : شاهنشاه زن ایرانی در سال ۶٣١ میلادی . او دختر خسرو پرویز بود که پس از” گشتاسب بنده” بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد . آذرمیدخت سی و دومین پادشاه ساسانی بود . واژه این نام به چم ( معنی) پیر نشدنی و همیشه جوان است. 

آذرآناهید : ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار سلسله ساسانی . نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایش کرده است. ( ٢۵٢ ساسانیان ) 

پرین : بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کیقباد بود که در سال ٩٢۴ یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است . از او چند کتاب دیگر گزارش شده است که به احتمال زیاد در آتش سوزی های سپاه اسلام از میان رفته است. 

زربانو : سردار جنگجوی ایرانی . دختر رستم و خواهر بانو گشسب . او در سوار کاری زبده بوده است که در نبردها دلاوری ها بسیاری از خود نشان داده است . تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال – آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرده. 

فرخ رو : نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید. 

کاساندان : پس از شاهنشاه ایران او نخسین شخصیت قدرتمند کشور ایران بوده است . کاساندان تحت نام ملکه ٢٨ کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ حکمرانی میکرده است . مورخین یونانی ( گزنفون ) از ویبا نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است. 

گردآفرید : یکی دیگر از پهلونان سرزمین ایران . تاریخ از او به عنوان دختر گژدهم یاد میکند که بالباسیمردانه با سهراب زور آزمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یاد میکند. 

آریاتس : یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران در سالهای پیش از میلاد . مورخین یونانی در چند جا نامیکوتاه از وی به میان آورده اند. 

گردیه : بانوی جنگجوی ایرانی . او خواهر بهرام چوبینه بود . فردوسی بزرگ از او به عنوان همسر خسرو پرویز یاد کرده که در چند نبردها در کنار شاهنشاه قرار داشته است و دلاوری بسیاری از خود نشان دادهاست . ( ساسانی ٣۴٨ + شاهنامه فردوسی ٢٧۴ ) 

هلاله : پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش ( ٣٩١ یشتها ۱+۲۷۴ یشتها ۲)کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را “همایچهر آزاد” ( همای وهمون ) نیز گفته اند . او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهیایران نشست . وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود و هیچ گزارشی مبنی بر بدکردار بودن وی و ثبت قوانین اشتباه و ظالمانه از وی به ثبت نرسیده است. 

پوران دخت : شاهنشاه ایران در زمان ساسانی . وی زنی بود که بر بیش از ١٠ کشور آسیایی پادشاهی میکرد. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و فرامانروایی نمود. 

شیرین : شاهزاده ارمنی . ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران بود و شاه ارمنستان زیرا نظر شاهنشاه ایران . خسرو پرویز و شیرن حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند. شیرین از خسرو ۴ فرزند به نامهای نستور – شهریار – فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند. پس او سر بر بالین ( جسد بی جان ) خسرو نهاند و با خوردن زهری عشق اش به خسرو را جاودانه ساخت و هر دو جان باختند. 

بانو گشنسب : دختر دیگر رستم – خواهر زربانوی دلیر . نام بانو گشسب جنگجو در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است . یکی از مشهورترین حکایت های او نبرد سه گانه فرامرز – رستم و بانوگشسب است . او منظومه ای نیز به نام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پاریس و در کتابخانه ملی بریتانیا موجود است.

توشمال؛ نوازنده محلي موسيقي بختياري را دريابيم

پ‍ژوهشگران و نویسندگان بختیاری به ويژه در حوزه کتاب، زحمات بساري مي كشند كه جاي تقدير و تشكر دارد. هدف از اين يادداشت، طرح تشكر از پ‍ژوهشگران و نویسندگان بختیاری و در عين حال، طرح يك انتقاد از آنان است كه گاه خواسته یا ناخواسته مطالبی را در خصوص نوازندگان موسيقي محلی بختیاری (توشمال ها) به رشته تحرير در مي آورند كه موجب رنجش اين قشر زحمتكش مي گردد.


نوازندگان محلي موسيقي بختياري يا توشمال ها، نقش بسزايي در حفظ و امتداد موسيقي اصيل بختياري داشته اند. به نحوي كه دكتر اردشیر صالحپور و مرحوم بهمن علاءالدین (مسعود بختياري) در اين باره گفته اند "‌موسيقي اصيل و بومي بختیاری را باید در نت های موسیقی این عزیزان جستجو کرد". 

نه تنها در برخي منابع نسبت به اين قشر زحمتكش مطالب ناسنجيده نوشته شده بلكه متأسفانه در اكثر كتابها و پژوهشها، درباره آنها سكوت شده و اشاره اي به تاریخچه و قدمت تاریخی آنان نمي شود و از زحات آنان تجليل به عمل نمي آيد که این امر باعث سرخوردگی نسل جوان این طایفه و عدم انگیزه جهت ادامه دادن راه پدران شان مي گردد. و این، زنگ خطری است برای زنده نگه داشتن موسيقي اصيل و بومي بختياري.

خداحافظی با حالوزال؟

با آغاز مرحله دوم آبگیری سد گتوند، صدها هکتار از اراضی کشاورزی و مراتع روستاییان در شهرستان های لالی و مسجد سلیمان و روستاهای «گارا» و آبماهیک به زیر آب رفته و یا در معرض غرق شدن قرار گرفته اند. 

به گزارش آژانس خبری بختیاری (ایبنانیوز)، علاوه بر به زیر آب رفتن مناطق گارا و آبماهیک، با بالا آمدن آب رودخانه کارون و گسترش دریاچه سد گتوند علیا، نگرانی مالکان و مردم ساکن روستاهای «گُلزاری»، «پابَراَفتَو»، «دَمِ تنگ»، «سربیشه» و «دوتو» از قطع مسیر ارتباطی منطقه ی آبماهیک با دنیای بیرون قوت گرفته است.
 
ایمان محمدی از اهالی روستای گلزاری در گفتگو با خبرنگار ایبنانیوز، ضمن ابراز نگرانی از قطع راه های ارتباط روستایی، گفت: در حال حاضر پل «تلک» تنها راه ارتباطی این روستاها با شهرستان لالی در معرض غرق شدن قرار گرفته است و در صورت غرق شدن این پل، مردم هیچ راهی برای نجات خود جان خود نخواهند داشت. 

 

عكس: آرامگاه زال علادين وند (حالوزال) غرق ميشود

مقبره حالو زال علادین وند

عكس: آرامگاه زال علادين وند (حالوزال) غرق ميشود

تصویری از منطقه آبماهیک

عكس: آرامگاه زال علادين وند (حالوزال) غرق ميشود

 



شایان ذکر است بی خبری مردم آبماهیک از جزئیات آبگیری مرحله دوم و بلاتکلیف ماندن وضعیت تملک اراضی و معیشت آنها و عدم اطلاع رسانی به موقع مجریان سد، طی دوروز اخیر موجب غرق شدن تعدادی از دامهای اهالی روستای گلزاری شده است. 

به گزارش خبرنگار اعزامی ایبنانیوز به منطقه آبماهیک، مرحله دوم آبگیری سد گتوند علیا آرامگاه تاریخی حالوزال را هم در منطقه ی «زیر کوه هارنی ِکلا» که برای عشایر منطقه از اهمیت فراوانی برخوردار است، در معرض نابودی قرار داده و این یادمان تاریخی در چند روز آینده به زیر آب خواهد رفت. 

فرهاد رضایی بختیاروند از بازماندگان مرحوم حالوزال به خبرنگار ایبنانیوز گفت: طی سال گذشته بارها به همراه بزرگان منطقه، برای نجاتبخشی آرامگاه حالوزال و جابجایی آن به شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران (آبنیرو) و مجری سد گتوند علیا و سازمان میراث فرهنگی شهرستان لالی مراجعه کردیم، اما علی رغم آمادگی سازمان میراث فرهنگی، متاسفانه با بی توجهی آبنیرو و همکاری نکردن و عدم پاسخگویی مجریان پروژه ی سد گتوند علیا، جابجایی آرامگاه این شخصیت تاریخی و فرهنگی ایل بختیاری تاکنون میسر نشده است. 

محمد بخشی مدیر گروه آسماری در این زمینه به خبرنگار ایبنانیوز گفت: برای جلوگیری از جریحه دار شدن احساسات مردم در صورت غرق شدن آرامگاه حالوزال، دوستداران فرهنگ بختیاری و خوزستان خواستار چاره جویی و کمک نهادهای مسئول برای نجاتبخشی یادمانهای تاریخی منطقه هستند. 

گفتنی است، همزمان با آبگیری مرحله دوم سد گتوند علیا، نگرانی ها از غرق شدن آرامگاه حالوزال به عنوان یک مکان معنوی، افزایش یافته است.

حرکت نمادین میداودی پس از گلزنی در شهرآورد 74

میلاد میداودی پس از گلزنی در دربی تهران، یاد و خاطره بهمن علاءالدین ملخص به مسعود بختیاری را گرامی داشت.
میداودی پس از گشودن دروازه پرسپولیس، عبارت «به یاد مسعود بختیاری، کوگ تاراز» که در زیر پیراهن ورزشی خود درج کرده بود را مقابل دوربین های تلویزیونی نشان داد تا یاد و خاطره پدر شعر و موسیقی و آواز بختیاری را زنده کند. این حرکت نمادین، بازتاب زیادی در سایت های غیرورزشی داشت و تصاویر و فیلم آن در سایت های مختلف منتشر شد.

استاد بهمن علاءالدین، خواننده، ترانه سرا و آهنگساز فقید ایل بختیاری، سال 85 در سن 66 سالگی دار فانی را وداع گفت و در بقعه متبرکه امامزاده طاهر (ع) کرج به خاک سپرده شد. «کوگ تاراز» یکی از آثار ماندگار مسعود بختیاری است.



فرهنگسرا بهمن علاالدین در اهواز با خاک یکسان شد.

خبر بسیار تلخ و ناگوار و بس باور نکردنی بود.....

فرهنگسرا بهمن علاالدین در اهواز با خاک یکسان شد.

نمی دانم از کجا بنویسم ، از بی کسی های بهمن یا بی کسی ایلی که سالهاست از یاد رفته است .

در کشوری که الحمدالله در اکثر سفرهای استانی رییس جمهور محترم و هیات دولت بودجه فرهنگی در راس تمام مسایل جاری استانها قرار می گیرد و همه در جهت اعتلای فرهنگ غنی هر استانی تلاش می کنند. عدهای نابخرد و نادان نه تنها با این اعمال دست  به تخریب فرهنگ اقوام می زنند بلکه بودجه ای را که صرف مسایل فرهنگی استان می شود را با میل و رغبت شخصی خویش حیف و میل میکنند.. و صد البته جفا به قومی که فرهنگش را با نام بهمن علاالدین می شناسد و اگر بگذارند به آن می بالد.....

در اینجا دو بحث مطرح میشود که آیا آقایانی که خود سرانه دست به چنین کارهایی میزنند با فرهنگ ایل بختیاری مشکل دارند یا با نام بهمن علاالدین؟.....

جدا از هزینه هایی که تا کنون صرف ساخت و مسایل زیربنایی این فرهنگسرا شده بود آیا این کار عملا  شمشیر از رو بستن برای مبازره با فرهنگ ایل بختیاری نیست بگذارید راحتتر بگویم ..

آقایان ایل بختیاری فرهنگ غنی هزاران ساله دارد و در هر دوره ای سر دمدارانی پرچم اعتلای آن را در دست گرفته اند و در این دوره بلا شک ،پرچم فرهنگ این ایل بر دوش استاد فقید شعر و موسیقی بختیاری "آبهمن علاالدین " بوده است اگر قصد نابود کردن نامها و تضعیف فرهنگ این ایل را دارید ؟ به استحضار برسانم این کار عملا بهمن علاالدین و فرهنگ این ایل را بیش از پیش محبوب تر و منسجم تر کرد.

مگر اجازه ساخت بدون برنامه شهرداری اهواز در نقاط مختلف شهر چه گلی بر چهره شهر اهواز زده بود که یک فرهنگسرا نما شهر را خراب کرد...

دوستان عزیز اندکی تامل جایز است تا بدانید ایل سر بلند و غیور بختیاری به سرداران فرهنگی اش همیشه بالیده و تا هست چنین خواهد بود بود .. و چنین تخریب هایی عداوت و دشمنی دوستانی را می رساند که در ظاهر دلسوز شهر و مردمند ولی در عمل،به دنبال تخریب فرهنگند..

و اما گلایه ای از همتباران مسئول....

چرا دوستان مسئول بختیاری ساکت نشسته اند و در قبال این تخریب ها حتی موضعی کوچک نگرفتند ؟ به خدا قسم دست روی دست گذاشتن و واکنش نشان ندادن تبعات بد دیگری به دنبال خواهد داشت که، در نهایت با دست خودمان درختی که پیشینیانمان با جان و دل پروریده اند را، بخشکانیم ...

در اکثر همایشات بختیاری ،که دوستان مسئول حضور دارند همیشه دم از ساخت و کاشت و داشت می زنند ولی در عمل ،بیرون گود صم و بکم نظاره گر تخریب فرهنگمان هستند ...

سروده ی بهمن کیهان بختیار ؛درباره تخریب فرهنگسرای در حال ساخت بهمن علاءالدین در اهواز

 تو نمرده ای 
نامت آوار آفتاب است برای شبزده ها 
و یادت سنگین ترین "بهمن" ای 
نشسته بر شیب حادثه ها 
دستانم را در ساحل کارون می کارم 
شاید تو را خواب ببینم 

نوروز خجسته و شاد باد

نوگشت سال 1390 خورشیدی




بر همه ایرانیان خجسته و شاد باد

 

 

گشت گرداگرد مهر تابناک, ایران زمین


روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین


ای تو یزدان, ای تو گرداننده ی مهر و سپهر


برترینش کن برایم این زمان و این زمین

 


سومين همايش شاهنامه خواني بختياري


با درود و به پایندگی ایران زمین

ديروز سومين همایش شاهنامه خوانی بختیاری 28 آبان ماه 1389 در اهواز برگزار شد. این همایش که با همت انجمن  فرهنگی و هنري "آسماري" خوزستان  و با مجوز اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی اهواز در تالار اجتماعات "گِیتِ بوستان" برگزارشد كه تقريبا حدود 2000 نفر ازعلاقمندان به شاهنامه خواني بختیاری حضور داشتند. 


 

سالگرد در گذشت آ بهمن علاءالدين ياد باد


سوز آواز شليلت مرهم داغ دلان

يار يارت همنواي عاشقان خسته جان

جاي جاي بختياري آرزومند تو بود 

پس چرا خاك كرج آغوش بر بهمن گشود


12 آبان سالگرد در گذشت 

آ بهمن علاءالدين 

ياد باد

بختیاریها , تيره هاي کهن ايراني

بختیاریها , تيره هاي کهن ايراني

 

حضور بختیاریها

اگر سنگ نبشته یافت شده از عقیلی نزدیک شوشتر درست باشد که دکتر گیرشمن آنرا ترحمه کرده : از قول آنتاشکال چنین مینویسد"من آنتاشکال فرمانروای سرزمینهای آنزان آنشان وکوههای بختیاری هستم"آنتاشکال که یکی از پادشاهان ایلام بوده دوران فرمانروائیش مورد تائید باستان شناسان قرارگرفته از جمله در کتاب ایلام نوشته دکترعزت اله نگهبان باستان شناس ایرانی که در هفت تپه به کاوش پرداخته به روشنی سلسله پادشاهان ایلام را یادآوری کرده است اما سخن بر سر واژه بختیاری است اگر چنین باشد که به این روشنی نام بختیاری در سنگ نوشته ذکر شده باشد طبیعی است که دیگر ما بدنبال حلقه مفقوده

نخواهیم بود و یقین خواهیم داشت که نسل بختیاریها در سلسله پادشاهان ایلام میچرخدو آنان نیز مهاجرتشان از آنسوی دریای خزر روشن است ، و آریائی بودنشان نیز جامی افتدوطی تحقیقات بعمل آمده نشان میدهد که کهن ترین طایفه ای که در بختیاری میتوان روی آن پافشرد آسترکی و بابادی است وقدمت آسترکی بدوران آشتروک ناحونته میرسداگر آشتروک را یاء نسبت به آن داده باشند میشود آشتروکی واز آنجا که در گویش بختیاری همواره ش به س تبدیل میشود قطعی است که آستروکی بازمانده دوران ایلام میباشد که دربخش طایفه ها ووجه تسمیه آسترکی همین نظریه قید شده باشد.

     هنگامی که کورش بزرگ منطقه را ازمادها تحویل میگیرد در این منطقه ظاهر میشود و آئین زرتشت را مبنای پرستش ایزد قرار میدهد واین آئین تا قرن سوم هجری ادامه داشته که درآتشکده های آنزمان را درحال اشتعال دیده اند بخوبی روشن است ،واز این دوره به بعد دوره سوم دگرگونی گویش بختیای بر اساس اوستا دستخوش حوادث میشود، سخن بر سرگویش بخیترای بر بنیاد واژه های اوستائی بود. در تحقیقات به عمل آمده مشخص شده که سه گونه عنصر،گویش بختیاری را تشکیل میدهد اول ریشه اوستائی ،دوم پارسی باستان و سوم فارسی دری ،

1-  درریشه اوستائی که ما گویش بختیاری رو بر بنیاد واژه های اوستائی قرار داده ایم وتنها واژه هائی را برگزیدیم که درگویش بخیتاری عینا" مورد استفاده قراردارد.ولذا واژه هائی که ریشه بختیاری دارد که احیانا" با کمی تغییر جاری است ودربعضی از واژه ها هیچوگونه تغییری صورت نگرفته آورده ایم مثلا" چند مورد زیر را مثال میزنیم:

 

·         هوشک  : همان هوشک است که معنی خشک را میدهد   hoshk

·         هرد      :  همان خرداست که معنی خورد رامیدهد            hard  

·         خوت     :  همان خوت است که معنی خودت رامیدهد         khot

·         همث    :  همان همس است که معنی همه اش را میدهد  hamas

      با این ترتیب می بینیم که در قلمرو گویش جای پای هیچ اختلاط و امتزاجی دیده نمیشود وآنهم به سبب کوهستانی بودن منطقه وراه نیافتن مهاجمین بیگانه در آن است .

 

گویش بختیاری و تاثیر پذیری از شاهنامه فردوسی

 

      دیوارهای بلند کوهستانهای زاگرس همواره مانع از هجوم اقوام مهاجم بدرون این منطقه بوده و بویژه سرزمین زرخیز بختیاری توانسته با این موهبت ، نهادهای تباری را درمردم سلحشورش حفظ نماید.از جمله این نهادها ارگانهای زبان و لهجه و آداب ورسوم توانسته ویژگیهای نخستین خودرا حفظ نماید.ما امروزه شاهد رایج بودن بسیاری از واژه های پارسی باستان و عناصر اوستائی در گویش مردم هستیم ، شک نیست که گویش بختیاری در مثلی قرار گرفته که یک سمت زبان فارسی باستان و یک سمت دیگر فارسی دری معاصر وسمت دیگر واژه های باز مانده از اوستا میباشد که براساس رویدادهای تاریخی بیش از سه هزار سال با گویش اوستائی میزیسته و اگر مجموع سالهای عمر منطقه آنزان و انشان را که بیش از شش هزاراست ،بقیه سالها را با فارسی پهلوی و قسمتی هم با بیان ایلامی روزگار گذرانده که آن قسمت تاریخ برای ما روشن نیستم و سنگ نوشته های بدست آمده اغلب با سه زبان ایلامی ،فارسی باستان وفارسی قدیم و تشریفاتی است که خاص درباریان بوده است.تنها واژه هائی مثل چوقا  و معبد چغازنبیل که برگرفته از زبان ایلامی بوده است.

     و با قاطعیت بگوئیم آنستکه اقوام محصور در کوهستانها کمتر در برخورد با سایر گویشها بوده اند و اگر ما منطقه آنزان و آنشان را از ایذه تا بهبهان و مسجدسلیمان ، شوشترو دزفول بحساب بیاوریم ف در قسمتهای دشت تغییراتی درگویشها پدید آمده که در قسمت کوهستان این تغییرات روی نداده است مثلا قسمتی از حوزه بختیاری سابق که عقیلی ، گتوند در محدودهء شوشتر و دزفول ورامهرمز و هفتکل که ما به آنها بختیاریهای جنوبی اطلاق می کنیم در گویشها تغییری رویداده چرا که در تماس با سایر گویشها بوده اند و درهمه جا " س" به ش تبدیل شده و همینطور درنهادسایرواژه ها تغییراتی با همین کیفیت پذیرفته است مثلا "دوما نشس ور بی بی " یعنی داماد کنار خانم نشست این گویش منطقه صحرائی و دشت میباشددرحالیکه در کوهستان می گویند "دوانشس کل بی وی" در این جمله در سه رکن اصلی تغییراتی روی داده است که ما به جمله دوم کوهستانی میگوئیم "جمله مادر" یعنی بازمانده تباری ، یا این جمله صحرائی"زاوراوابیدم" یعنی زهره ترک شدم درحالیکه در جمله کوهستانی میگوید "اورائیم رهد"یعنی همان زهره ترک شدم یا ترسیدم که این قبیل واژه ها اوستائی است از جمله اریمن واریمک که بدوشکل خود در چهارلنگ و هفت لنگ جاری است که تطور یافته واژه اهریمن میباشد، تغییرات سطحی در گویش بختیاری روی داده که به تعداد کمی تازی ، ترکی مغولی که از هفتصدسال پیش وارد گویش گردیده که میتوان از واژه های قیقاج ،قاطر،ونظایر ان نام بردآنچه که مسلم است پیش از آنکه اتابکان لرستان پایشان به بختیاری باز شود گویش ها منحصر به ریشه های پارسی باستان که همان پهلوی باشد وفارسی دری و اوستائی بوده که با ورود اتابکان لرستان واژه های ترکی و بدنبال آن واژه های تازی بتعداد کمی وسیله آنان در منطقه ترویج یافته است.

     اما از آنجا که خوی وخصلت تباری بختیاریها جز سنت خود رکن دیگری را نمی پذیرفته اند پس از سالیانی که گذشت این واژه ها را درخود پذیرفت و بتدریج بدفع آنان پرداخت و امروزه بصورت کمرنگی واژه ها برحسب ضرورت بجا آوردن اعمال مذهبی در منطقه باقی مانده است، حتی لهجه بختیاری واژه های ترکی را نیز دفع نمود زیرا در خصلت گویش جایگزینی وجود دارد، میدانیم کتو (کتاب) یک واژه اوستائی است و هنوز پس از گذشت هزاران سال تغییری در آن داده نشده است ،واژه ابا که در چهارلنگ جریان دارد و بصورتهای با در طوایف دیگر جاری است معنی همراهی را میدهد مثلا مواباتونم یعنی من با توام و واژه های دیگری نظیر اوینک (آئینه)، بیبی آریس( بی بی عروس)،پسین(بعدازظهر)، خذمت ،زین، دوسکه، میش، هی، اوست ،مثلا نافرهنگ یعنی بی ادب وهزاران واژه دیگر .........

     در نخستین برخورد با واژه شناسی در بختیاری می بینم در اسامی برخی از طوایف و تیرها نامهای شاهنامه ای بنحو بارزی بچشم میخورد مانند تیره های کی شمس الدین، کی باندری، کی منصوری وکی مقصودی که واژه های کمی مربوط به تاثیرپذیری از کیان میباشد طایفه بزرگ کیشخالی که نامیل بیشترشان کیوان، کیوانی، کیانی،و کیانپور انتخاب گردیده از همین جریان تاثیر پذیری دارد، مثلا طایفه سعید یا سهید که بش از پنجاه هزار نفر جمعیت رادربر میگیرد اغلب تیره ها و نامهای فامیل باکی، کیان، و کیانپور شروع میشود . در استان چهارمحال و بختياري در مواقع برگزاري جشن‌ها و سرورها رقص‌هاي متنوعي اجرا مي‌گردد كه از معروفترين آنها رقص‌عروسي، رقص‌دستمال، رقص‌آرام، رقص‌تند و رقص مجسمه است

رقص‌عروسي

در مراسم عروسي زن ومرد بطور گروهي باهم مي‌رقصند و با اينكه قيد و بند حجاب كاملاً در اين منطقه وجود دارد ر(البته‌براي‌غريبه‌ها)، در مراسم شادماني شركت آنها در رقص‌هاي گروهي مجاز است و مي‌توانند دست در دست ديگر رقصندگان با آهنگ ساز و دهل برقصند

رقص دستمال

رقص محلي زنان در اين هنگام تماشايي است، زيرا زنان با لباسها ي رنگارنگ و زيور آلات مخصوص، در رقص دستمال شركت مي‌كنند. دو عدد دستمال در دو دست خود ميگيرند و با تكان دادن دست و پا و جلو و عقب رفتن، در محيط دايره فرضي مي‌رقصند، در حالي كه تماشاگران آنها را در بر گرفته‌اند هركه قدرت تحمل رقص بيشتري را داشته باشد مورد تشويق تماشاچيان قرار مي‌گيرد

رقص آرام

در اين نوع رقص، رقصندگان سه قدم به طور ضربي به جلو بر مي‌دارند و دو قدم به عقب بر مي‌گردند و اين رفتار طوري تنظيم شده است كه از دايره منظم رقص خارج نمي‌شوند، ريتم اين نوع رقص به نسبت رقص‌هاي ديگر بختياري آرام است

رقص تـند

در اين نوع رقص نيز حركات پاها مثل رقص آرام است با اين تفاوت كه رقص ريتم تندي دارد. اجرا كنندگان رقص دستمال‌ها را تندتند به دور سر مي‌چرخانند و روي شانه‌ها مي‌اندازند. گام‌ها نيز به صورت تند به طرف جلو برداشته مي‌شوند ولي رقصندگان به عقب بر نمي‌گردند

رقص مجسمه

اين رقص با آهنگ ساز اجرا مي‌شود. هر وقت كه نواي ساز قطع مي‌شود، رقص كننده نيز در همان حال به آن حالتي كه آخرين لحظه آهنگ بوده، در جاي خود مي‌ايستد و تا آهنگ بعدي نواخته نشده حق ندارد از خود حركتي ظاهر نمايد. مهارت رقصنده در حالتي مشخص مي‌شود كه بتواند به موقع توقف كند و به موقع حركت نمايد

 

نزدیکی پاره ای از واژگان بختیاری با زبانهای کهن

اپاریک : در زبان پهلوی معنی دفعه ف نوبت

پر per  و کاربرد آن به صورت یه پر ، یه پری دشمنونت به کمی یه پر نیاهی

دشمنونت به کمین یه پرنیاهی

اپاک: در پهلوی با،در بختیاری ابا

ارس: اشک در پهلوی ، خرس، هرس، وارس در بختیاری

ارویس: رسن وطناب در پهلوی ، وریس در بختیاری

"ورسی دارم شه پیشه  

                                     هرجاونی ارسه"ازچیشان(چشم)

اسپارتن:سپردن در پهلوی و پازند،اسپاردن ،اسباردن در بختیاری

اسپک: چوب دستی کوچک در پهلوی ،سک در بختیاری چوسک می گویند.

است :ast اوستایی ، پهلوی ، بختیاری یک گونه است به معنی استخوان و استودان

در پهلوی گورستان است.

اشمارتن : شمردن در پهلوی اشماردن در بختیاری و علم ریاضی در پهلوی ماریشین است.

اسکند:شکست و تباهی از مصدر شندshand اوستایی در بختیاری اشکند و شند در بختیاری ضربه به قصد شکستن که معنی زدن رو می دهد.

استت : جایگاه رفیع ، دامنه کوه اوستایی و پهلوی ، آستان و آستون در بختیاری

اشنوت:شنود پهلوی و اشنیددر بختیاری از مصدر اشنوتن پهلوی و اشنیدن بختیاری

اشنیدم تو گر هدت ویدم دین مالت

                                      ریم نه بید ت کنم چطوره حالت

اکا:aka اوستایی زشت خو ، پلید و کسی که دچار روح اهریمنی گردد و اکومن در اوستا دارنده منش و من اهریمین و آکمه در بختیاری نفرین اهریمنی

اوست:افتاد در پهلوی وست در بختیاری ودر پازند واژه اوفتیت که معنی افتد است هم اکنون در پیرامون شهرهای دزفول و شوشتر تلفظ پازند دارد.

الوس:alos :درخشان ف سپیده ، در پهلوی الوس alos در بختیاری سیم گون و سپیدموی و زلالا را گویند.

اه ah : هست در اوستایی که ریشه هی ،هد، هه بختیاری است با توجه به دگرگونی "ه والف"اد edhi در سنسکریت که در اوستا اس وآس A s هم آمده و در بختیاری هس وهسو همان "هست" فارسی و "نه هد"یا "نید" به معنی نیست در بختیاری و در زبانهای منشعب از سنسکریت (اردو وهندی) نیت و همچنین نات N at در زبان انگلیسی.

این یا:وگرنه در پهلوی اندی در بختیاری

ایودمان: یک زمان در پهلوی یه دمون در بختیاری

"مرگ میر مهلت بده تا یه دمونی" شعر گاگریو

ایاری: همیاری در پهلوی ، اوستایی هیاری با توجه به تبدیل (الف)به (ه)

براه،بریه: درخشنده در پهلوی بر،بربر،برزیدن،برچ واسم مصدر برغشت در بخیتاری

بهکا: عروس در پهلوی و نام دختران ، پازندبهک یا بهترین و بهیک یا بهی عروس در بختیاری و"هوو" که همان معنی عروس را می دهد نام دختر اردشیر دوم بوده و یونانی آن "اخا" که ریشه فارسی کهن داد  .

طايفه ي بزرگ بابا احمدي بختياري

 

 

بامَدي‌، يا بامِدي‌، بااَمْدي‌ (= بابا احمدي‌)، طايفه‌اي‌ بزرگ‌ از طوايف‌ لر ايل‌ بختياري‌ (ه م‌)، پراكنده‌ در ناحيه‌اي‌ گسترده‌ در دو استان‌ چهار محال‌ و بختياري‌ و خوزستان‌. بامدي‌ از اتحاد طوايف‌ «دوركى‌ باب‌» و يكى‌ از بابهاي‌ چهار گانة هفت‌ لنگ‌ بختياري‌ تشكيل‌ يافته‌است‌.
اصطلاح‌ «باب‌» به‌ مفهوم‌ پيوستگى‌ و همبستگى‌ جغرافيايى‌ - سياسى‌ ميان‌ چند طايفه‌ است‌ و گفته‌اند كه‌ به‌ هنگام‌ ضعف‌ حكومتهاي‌ مركزي‌ ايران‌، قدرتهاي‌ بزرگ‌ محلى‌ بختياري‌، طايفه‌هاي‌ همجوار را با هم‌ در اتحاديه‌اي‌ سياسى‌ طايفگى‌ به‌ نام‌ «باب‌» جمع‌ مى‌آوردند. دوركى‌ باب‌ يكى‌ از آنها بود كه‌ از همبستگى‌ 12طايفه‌ (رخش‌ خورشيد، 86) يا 11 طايفه‌ (خسروي‌، 1/81)، بدون‌ به‌ شمار آوردن‌ خوددوركى‌ (طايفة مقتدر بنيان‌ گذار باب‌) و به‌ روايتهاي‌ ديگر از 7، 8 يا 9 طايفه‌ (سپهر، 617؛ امان‌، 60 ؛ امان‌ اللهى‌، 201؛ امير احمديان‌، 49)، به‌ سرپرستى‌ خانهاي‌ مقتدر دوركى‌ تشكيل‌ شده‌ بود. رهبري‌ مشترك‌، همسايگى‌، حس‌ تعلقات‌ جمعى‌ و مشترك‌ در برابر فشارها و تهديدهاي‌ گروههاي‌ دشمن‌ و خويشاونديهاي‌ سببى‌، رشته‌هاي‌ پيوند ميان‌ اين‌ طايفه‌ها را استحكام‌ مى‌بخشيد (رخش‌ خورشيد، 88
). 

سازمان‌ اجتماعى‌وسياسى‌: طايفة بامدي‌ به‌ دوتيرة بزرگ‌كشكى‌ و سراج‌ دين‌ (سراج‌ دينوند) يا سراج‌ الدين‌ تقسيم‌ مى‌شد (رخش‌خورشيد، 86، 88؛ نيز نك: خسروي‌، 1/85؛ صفى‌ نژاد، 117؛ امان‌ اللهى‌، 205). برخى‌ تيرة درويش‌ آدمى‌ (منابع‌ قديم‌تر نام‌ اين‌ تيره‌ را درويش‌ آدينه‌ ضبط كرده‌اند، نك: سپهر، همانجا؛ كيهان‌، 2/73) را كه‌ با فاصلة جغرافيايى‌ دورتر از دو تيرة ديگر و در حدود جنوب‌ رودخانة دز با كدخدايى‌ مستقل‌ زندگى‌ مى‌كنند، تيرة سوم‌ طايفة بامدي‌ (امان‌،61 ؛ رخش‌ خورشيد، يازده‌) و برخى‌ ديگر «تش‌» يا واحدي‌ از تيرة سراج‌ دين‌ به‌ شمار آورده‌اند (همو، 88، 91؛ امان‌ اللهى‌، همانجا
).
هر يك‌ از تيره‌هاي‌ بامدي‌ به‌ چند («تَش‌» (آتش‌ = اجاق‌: خاندان‌، دودمان‌) و هر «تش‌» به‌ چند اولاد (برخى‌ اولاد را برابر با اصطلاح‌ لُري‌ «كُرُّبو» = كُر و بو، به‌ معناي‌ پسر و پدر گرفته‌اند، نك: صفى‌ نژاد، 112) و هر اولاد به‌ چند كربو (خانوار) يا بُهون‌ (چادر) تقسيم‌ مى‌شده‌ است‌ (گارثويت‌، 146 ، نيز 86؛ امان‌، 64 ؛ رخش‌ خورشيد، 90-91؛ خسروي‌، 1/73
).
سراج‌ دين‌ بزرگ‌ترين‌ تيرة بامدي‌ و داراي‌ 6 تش‌ (با احتساب‌ تيرة درويش‌ آدمى‌) به‌ نامهاي‌ كوهى‌، احمد (يا احمد فردينى‌)، درويشى‌ (يا درويش‌ ميرحاج‌)، برام‌ (= بهرام‌)، اُديوي‌ و درويش‌ آدمى‌ بود. اعضاي‌ هر تش‌ با يكديگر خويشاوندند و از يك‌ نياي‌ مشترك‌ به‌ شمار مى‌روند. اولادهاي‌ هر تش‌ واحدهاي‌ جداگانه‌اي‌ را تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ در قلمرو جغرافيايى‌ معينى‌ در كنار هم‌ زندگى‌ مى‌كنند و مراتع‌ مشترك‌ دارند (رخش‌ خورشيد، 91؛ امان‌ اللهى‌، 202-203؛ صفى‌نژاد، 117- 118؛ براي‌ شمار و نام‌ تشهاي‌ تيره‌هاي‌ ديگر و اولادهاي‌ هر يك‌، نك: رخش‌ خورشيد، 88 -91؛ نيز نك: نمودار
).
در تقسيم‌ بندي‌ ايلى‌ طايفة بامدي‌ در كتاب‌ ايل‌ بختياري‌ (نك: امير احمديان‌، 44- 45)، بر خلاف‌ منابع‌ پژوهشى‌ ديگر، رده‌هاي‌ تش‌، اولاد، مال‌ و خانوار به‌ ترتيب‌ پس‌ از طايفه‌ آمده‌، و ردة تيره‌ از آن‌ حذف‌ شده‌ است‌. سبب‌ حذف‌ اين‌ رده‌ را نويسنده‌، به‌ كار نرفتن‌ واژة «تيره‌» در ميان‌ بختياريها، نبود عنوان‌ خاص‌ براي‌ رئيس‌ اين‌ رده‌ و كاربرد عنوان‌ مشترك‌ كدخدا براي‌ هر دو ردة تيره‌ و تش‌ دانسته‌ است‌؛ «مال‌» را نيز كه‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ متغير و متشكل‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ تشها و تيره‌هاي‌ بامدي‌ است‌، زير ردة اولاد و كوچك‌ترين‌ ردة ايل‌ بختياري‌ به‌شمار آورده‌ است‌
.
مركز آمار ايران‌ در سرشماري‌ عشاير كوچندة 1366ش‌ در نموداري‌ كه‌ از سازمان‌ اجتماعى‌ بزرگ‌ طايفة دوركى‌ باب‌ ترسيم‌ كرده‌ ، طايفة بامدي‌ را متشكل‌ از 4 تش‌ به‌ نامهاي‌ كشكى‌ ، درويش‌ آدمى‌، احمد فخرالدين‌ و سراج‌الدين‌ آورده‌، و براي‌ هريك‌ به‌ترتيب‌ 9، 5، 2 و 5 اولاد ذكر كرده‌ است‌ ( سرشماري‌، 1366ش‌، 29
).
در بزرگ‌ ايل‌ بختياري‌، طايفه‌ نقش‌ سياسى‌ دارد و به‌ هنگام‌ جنگ‌ و ستيز به‌ منزلة يك‌ گروه‌ِ واحد بر مى‌خيزند. از اين‌ رو، اعضاي‌ طايفه‌ يكديگر را اساساً بر پاية منافع‌ مشترك‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ قلمرو و سرزمين‌ است‌، مى‌شناسند (ديگار، 29). طايفه‌ را كلانتر، تيره‌ را كِخا(كدخدا) و تش‌ و اولاد را ريش‌ سفيد اداره‌ مى‌كردند (امان‌، .(64 كلانتر طايفه‌ كه‌ او را خان‌ مى‌ناميدند، مسئول‌ ادارة امور طايفه‌، جمع‌آوري‌ ماليات‌، تأمين‌ سپاه‌ به‌ هنگام‌ جنگ‌، كدخدا منشى‌ در رفع‌ اختلافها ميان‌ اعضاي‌ طايفه‌ با يكديگر و يا با اعضاي‌ طايفه‌هاي‌ ديگر، سازماندهى‌كوچ‌ و استقرار در اردوگاهها بوده‌ است‌. او از سوي‌ ايلخان‌ بختياري‌ به‌ كلانتري‌ طايفه‌ منصوب‌ مى‌شد. كدخدايان‌ طايفه‌ از سوي‌ كلانتر و به‌ تأييد ايلخان‌ يا مستقيماً از سوي‌ ايلخان‌ انتخاب‌ و به‌ اين‌ كار گمارده‌ مى‌شدند. در سلسله‌مراتب‌ رهبري‌،مقام‌ ريش‌سفيدي‌،افتخاري‌ بود و ريش‌ سفيدان‌ از سوي‌ اعضاي‌ تش‌ و اولاد برگزيده‌ مى‌شدند (اميراحمديان‌، همانجا). كدخدايى‌ و كلانتري‌ معمولاً جنبة موروثى‌ داشت‌ و پس‌ از مرگ‌ هر كدخدا و كلانتر، پسر او، يا در صورت‌ نداشتن‌ پسر، برادر او به‌ اين‌ مقامها گمارده‌ مى‌شد (رخش‌ خورشيد، 110
).
دالمانى‌ در سفر نامه‌اش‌ كدخدا - رئيس‌طايفه‌هاي‌ كوچك‌ (تيره‌) - را مسئول‌ كوچهاي‌ ساليانه‌، رسيدگى‌ به‌ امور حقوقى‌ جزئى‌ و منازعات‌ و برقرار كردن‌ صلح‌ و سازش‌ در ميان‌ دو طرف‌ منازعه‌ دانسته‌ است‌. او مى‌نويسد: كدخدا مطيع‌ امر خان‌ است‌ و با ياري‌ او نظم‌ و امنيت‌ را در تيرة خود برقرار مى‌كند. قبلاً كدخدايان‌ را خانها انتخاب‌ مى‌كردند، اما اكنون‌ (در زمان‌ هنري‌ دالمانى‌) كدخدايى‌ در خانواده‌ها موروثى‌ است‌
.
هر يك‌ از دوتيرة بزرگ‌ سراج‌ دين‌ و كشكى‌ بامدي‌ يك‌ كلانتر مستقل‌ داشت‌. كلانتر تيرة سراج‌ دين‌ آنجف‌ (پدر آنجف‌ كلانتر وقت‌ بامدي‌ در 1344ش‌) با حكم‌ اولاد ايلخانى‌، و كلانتر تيرة كشكى‌ آستّار با حكم‌ اولاد حاج‌ ايلخانى‌ به‌ سمت‌ كلانتري‌ برگزيده‌ و منصوب‌ شده‌ بودند (رخش‌ خورشيد، همانجا). اولاد حسين‌ قلى‌خان‌، معروف‌ به‌ ايلخانى‌ و اولاد حاج‌ امام‌ قلى‌خان‌ برادرش‌، معروف‌ به‌ حاج‌ ايلخانى‌ مدعيان‌ منصب‌ ايلخانى‌ ايل‌ بختياري‌ و رقيب‌ يكديگر بودند (دالمانى‌، ؛ IV/202 امان‌ اللهى‌، 207
).
در بختياري‌ كلانتران‌ را با لقب‌ «آ» (مخفف‌ آقا)، كدخدايان‌ را «ريش‌ سفيد» و رؤساي‌ اولاد و خانواده‌ را «گَپ‌ْ كربو» (بزرگ‌ اولاد) مى‌خواندند ( نامة نور، 60
).
كلانتران‌ بختياري‌، از جمله‌ كلانتران‌ طايفة بامدي‌ از دامداران‌ عمده‌ به‌ شمار مى‌رفتند و در قلمرو خود زمينهاي‌ كشاورزي‌ بزرگ‌ داشتند. با وجود امكانات‌ بسياري‌ كه‌ كلانتران‌ داشتند، از خوانين‌ ايل‌ مقرريهاي‌ جنسى‌ يا نقدي‌ ساليانه‌ نيز دريافت‌ مى‌كردند. مقرريها از محل‌ مالياتهايى‌ بود كه‌ از افراد ايل‌ براي‌ خوانين‌ جمع‌آوري‌ مى‌شد. مثلاً آنجف‌ كلانتر سابق‌ تيرة سراج‌ دين‌، ساليانه‌ 4 من‌ روغن‌، 4گاو، 4 «تيشتر» (بزغاله‌) و 200 تومان‌ پول‌ نقد از خان‌ مقرري‌ مى‌گرفت‌ (رخش‌ خورشيد، 113-114
).
هر اولاد از تشهاي‌ بامدي‌ از لحاظ استقرار مكانى‌ در گرمسير و سردسير به‌واحدهاي‌ كوچك‌تري‌ به‌نام‌ «مال‌» تقسيم‌ مى‌شد كه‌ اعضاي‌ هر مال‌ را چند خانوار از خويشاوندان‌ نزديك‌ معمولاً وابسته‌ به‌ يك‌ اولاد تشكيل‌ مى‌دادند. اعضاي‌ مال‌ به‌ هنگام‌ كوچهاي‌ فصلى‌ در يك‌ جاي‌ خاص‌ از قلمرو جغرافيايى‌ تيره‌ و طايفة خود و در كنار هم‌ چادر مى‌زدند و به‌ چراي‌ دامهاي‌ خود در يك‌ گلة مشترك‌ مى‌پرداختند (همو، 92). مال‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ عينى‌ ايل‌ بود كه‌ نقش‌ مهم‌ توليدي‌ در ايل‌ داشت‌. هر مال‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ براي‌ چرا و تعليف‌ دامها در جاهاي‌ متفاوت‌ چادر مى‌زد و در يك‌ مقطع‌ زمانى‌ از سال‌ ثابت‌ و در سالهاي‌ بعد متغير بود (صفى‌نژاد، 118-119؛ كياوند، 15
).


كوچ‌: طوايف‌ بختياري‌ دو كوچ‌ بهاره‌ و پاييزه‌ در سال‌ داشتند. كوچ‌ بختياري‌ به‌ سبب‌ وضعيت‌ جغرافيايى‌ سرزمين‌ و وجود سلسله‌ كوههاي‌ بلند زاگرس‌ و رودخانه‌هاي‌ پرآب‌ وراههاي‌ ناهموار وسنگلاخ‌ و پربرف‌ كوهستانى‌، و وسايل‌ حمل‌ و نقل‌ سنتى‌ بسيار سخت‌ و توان‌ فرسا بود
.
هر يك‌ از شاخه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ «ايل‌راه‌» مشخص‌ و معينى‌ داشتند. شاخة هفت‌ لنگ‌ و طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ آن‌، از جمله‌ طايفة بامدي‌ دوركى‌ باب‌، عمدتاً از 4 ايل‌راه‌ جداگانه‌ به‌ نامهاي‌ تاراز، هزار چَمه‌، تنگ‌ِ فاله‌ و دِزپات‌ مى‌گذشتند (نك: امير احمديان‌، 244- 248
).
ريش‌سفيدان‌ طايفة بامدي‌، كوچ‌ 1303ش‌

طايفة بامدي‌ سالى‌ دوبار از خط الرأس‌ رشته‌ كوههاي‌ زاگرس‌ مى‌گذشتند. معمولاً در فاصلة زمانى‌ ميان‌ 10فروردين‌ تا اوايل‌ ارديبهشت‌ سرزمين‌ گرمسير را ترك‌ مى‌كردند و به‌ سوي‌ سردسير مى‌رفتند. بخشى‌ از بهار و تمام‌ تابستان‌ را در چراگاههاي‌ سرسبز و خوش‌آب‌ و هواي‌ شمال‌ و شمال‌ خاوري‌ زاگرس‌ مى‌گذراندند. از ميانة شهريور تا نيمة مهر ماه‌ مالهاي‌ هر تش‌ چادرهاي‌ خود را جمع‌ مى‌كردند و از سردسير به‌ سوي‌ گرمسير مى‌كوچيدند و پاييز و زمستان‌ را در دامنه‌هاي‌ جنوبى‌ و در جنوب‌ باختري‌ و باختر زردكوه‌ در خوزستان‌ به‌سر مى‌بردند (رخش‌ خورشيد، 27، 33).
مهم‌ترين‌ ارتفاعات‌ و رودخانه‌هايى‌ كه‌ بامديها در مسير كوچ‌ از آنها مى‌گذشتند، اينهاست‌: كوه‌ اُديو، كوه‌ مُنار، كوه‌ تاراس‌ و زردكوه‌، و رودخانه‌هاي‌ كارون‌، سور، تلوك‌، شيرين‌ بهار، اُوبازُفت‌ و تيرگُى‌ (همو، 32-33
).
كوپر نخستين‌ پژوهشگر علاقه‌مند خارجى‌ بود كه‌ در 1303ش‌/ 1924م‌ به‌ ميان‌ ايل‌ بختياري‌ رفت‌ و همراه‌ طايفة بامدي‌ از اقامتگاه‌ گرمسيري‌ به‌ سوي‌ چراگاههاي‌ كوهستانى‌ در ناحية سردسير سرزمين‌ بختياري‌ كوچ‌ كرد. او در گزارشى‌ همراه‌ فيلم‌ مستندِ مردم‌ نگارانه‌اش‌، كوچ‌ بامديها را به‌ قلة زردكوه‌ و پيكارشان‌ را با قواي‌طبيعت‌ بر سر علف‌ وصف‌ كرده‌ است‌ (براي‌ آگاهى‌ از چگونگى‌ كوچ‌ و مسير كوچ‌ بامدي‌، نك: كوپر، سراسر كتاب‌
).


معيشت‌: بنا بر گزارش‌ گروه‌ پژوهش‌ مؤسسة مطالعات‌ و تحقيقات‌ اجتماعى‌، طايفة بامدي‌ تا 1344ش‌ نيمه‌ چادرنشين‌ بودند و معيشت‌ آنها بر يك‌ اقتصاد توليدي‌ دو پايه‌، دامداري‌ و كشاورزي‌ استوار بود (رخش‌ خورشيد، 14). كشاورزي‌ در ناحية سردسير بختياري‌ توسعة بيشتري‌ نسبت‌ به‌ ناحية گرمسير بختياري‌ داشت‌. در ناحية سردسير كشت‌آبى‌ به‌ سبب‌ دسترسى‌ ايلياتيها به‌ آب‌ فراوان‌، و دامداري‌ و رمه‌ پروري‌ به‌ جهت‌ كميت‌ و كيفيت‌ خوب‌ پوشش‌ گياهى‌ چراگاهها، بر نواحى‌ خشك‌ گرمسير بختياري‌ برتري‌ داشت‌. اين‌ امكانات‌ سبب‌ گرايش‌ اولادها و تشهاي‌ بامدي‌ به‌ استقرار در نواحى‌ سردسيري‌ و ده‌ نشين‌ شدن‌ بود. كشتزارهاي‌ آبى‌ و ديمى‌ بامديها در سردسير بيشتر در نواحى‌ تنگ‌ گزي‌، شوراب‌، صحراي‌ مارمليكى‌ وبيرگان‌ قرار داشتند (نك: همو، 47-63
).


جمعيت‌: آمار روشن‌ و دقيقى‌ از جمعيت‌ طايفة بامدي‌ در دست‌ نيست‌. عبدالغفار نجم‌ الملك‌ در سفرنامة خوزستان‌ (ص‌ 169) جمعيت‌ كل‌ هفت‌ لنگ‌ را در 1299ق‌ تخميناً 21هزار خانوار، و دوركى‌، يكى‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ را 4 هزار خانوار آورده‌ است‌. قديم‌ترين‌ آمار از جمعيت‌ بامديها را ديترامان‌ (ص‌ در 1328ق‌/1910م‌، 800خانوار به‌ دست‌ مى‌دهد. همو شمار آنها را در 1351ش‌/1972م‌ ميان‌ 500 تا 600 خانوار تخمين‌ زده‌ است‌
.
گذر گروهى‌ از كوچندگان‌ از رودخانة بازفت‌


آنجف‌ كلانتر سابق‌ تيرة سراج‌دين‌ از طايفة بامدي‌

طبق‌ سرشماري‌ عشاير كوچندة ايران‌ در 1366ش‌، 536 خانوار، شامل‌ 836 ،3تن‌ از طايفة بامدي‌ كوچ‌ مى‌كرده‌اند و محل‌ِ قشلاق‌ِ 529 خانوار آنها در شهرستان‌ مسجد سليمان‌ و 7 خانوار آنها در شهرستان‌ شوشتر بوده‌ است‌ ( سرشماري‌،1366ش‌، 13). در سرشماري‌ 1377ش‌ اشاره‌اي‌ به‌ گروههاي‌ كوچندة طايفة بامدي‌ نشده‌، و عشاير كوچندة ايل‌ بختياري‌ جمعاً 172 ،27خانوار، شامل‌ 505 ،181تن‌ ذكر شده‌ است‌ ( سرشماري‌،1377ش‌،
13).


طايفه‌ ستيزي‌: از ديرباز ميان‌ طايفه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ اختلاف‌ و جنگ‌ و ستيز بوده‌ است‌. طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ هفت‌لنگ‌ نيز ميان‌ خودشان‌ پيوسته‌ جنگ‌ و ستيز داشته‌اند. راولينسن‌ در سفرنامه‌ اش‌(ص‌ 106) در نيمة اول‌ سدة 13ق‌/19م‌ و عبدالحسين‌ سپهر در تاريخ‌ بختياري‌ (ص‌ 154) به‌ ستيزه‌ها و درگيريهاي‌ طايفگى‌ در هفت‌ لنگ‌ اشاره‌ مى‌كنند. نمونة بارز اين‌ ستيزه‌ها، دشمنى‌ ديرپا ميان‌ دو طايفة بامدي‌ دوركى‌، شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌ (كوپر، 34) و بابادي‌ هفت‌ لنگ‌ بوده‌ است‌. ستيزه‌ و دشمنى‌ بامدي‌ و بابادي‌ در آغاز سدة 14ش‌ كه‌ بامديها از طايفة بيداروند (بهداروند) بختياري‌، رقيب‌ و دشمن‌ طايفة بابادي‌، حمايت‌ مى‌كردند (همو، 102) تا دهة 60 همين‌ سده‌ ادامه‌ داشته‌ است‌ (نيز نك: كريمى‌، 96
).

 

 


مآخذ: امان‌ اللهى‌ بهاروند، سكندر، كوچ‌ نشينى‌ در ايران‌، تهران‌، 1360ش‌؛ امير احمديان‌، بهرام‌، ايل‌ بختياري‌، تهران‌، 1378ش‌؛ خسروي‌، عبدالعلى‌، فرهنگ‌ بختياري‌، تهران‌، 1368ش‌؛ ديگار، ژان‌ پير، فنون‌ كوچ‌ نشينان‌ بختياري‌، ترجمة اصغر كريمى‌، تهران‌، 1366ش‌؛ راولينسن‌، هنري‌، سفرنامه‌، ترجمة سكندر امان‌اللهى‌ بهاروند، تهران‌، 1356ش‌؛ رخش‌ خورشيد، عزيز و ديگران‌، بامدي‌ طايفه‌اي‌ از بختياري‌، تهران‌، 1346ش‌؛ سپهر، عبدالحسين‌، تاريخ‌ بختياري‌، به‌ كوشش‌ جمشيد كيانفر، تهران‌، 1376ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌ (1366ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، ايل‌ بختياري‌، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1369ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌ (1377ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، كل‌ كشور، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1378ش‌؛ شاهمرادي‌، بيژن‌، «كيارسى‌، طايفه‌اي‌ در بختياري‌»، چيستا، تهران‌ 1366ش‌، س‌ 4، شم 8؛ صفى‌نژاد، جواد، عشاير مركزي‌ ايران‌، تهران‌، 1368ش‌؛ كريمى‌، اصغر، سفر به‌ ديار بختياري‌، تهران‌، 1368ش‌؛ كوپر، م‌.س‌.، سفري‌ به‌ سرزمين‌ دلاوران‌، ترجمة اميرحسين‌ ظفر ايلخان‌بختياري‌، تهران‌، 1334ش‌؛ كياوند، عزيز، حكومت‌، سياست‌ و عشاير، تهران‌، 1368ش‌؛ كيهان‌، مسعود، جغرافياي‌ مفصل‌ ايران‌، تهران‌، 1311ش‌؛ گارثويت‌، ج‌. ر.، تاريخ‌ سياسى‌، اجتماعى‌ بختياري‌، ترجمة مهراب‌ اميري‌، تهران‌، 1373ش‌؛ نامة نور، تهران‌، 1359ش‌، شم 8 -9؛ نجم‌ الملك‌، عبدالغفار، سفرنامة خوزستان‌، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1341ش‌؛ نيز
:
D' Allemagne, H.-R., Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Ehman, D., Bahtiy @ ren - Persische Bergnomaden im Wandel der Zeit, Wiesbaden, 1975; Garthwaite, G. R. X The Bakhtiy ? r / Ilkh ? n / : an Illusion of Unity n , International Journal of Middle East Studies, Cambridge, 1977, vol. VIII, no. 2. 
 

قوم بزرگ بختياری

 

قوم بزرگ بختياری

وضعیت تاریخی قوم بزرگ بختیاری در چند قرن اخیر یعنی حدوداً از زمان اتابکان تا پایان عصر پهلوی به علل غرض ورزی و پنهان کاری های وقایع نگاران درباری در پرده هائی از تاریکی گفتار و نوشتار و در زیر ابرهای تیره حسادت و کتمان آنان هر چند روشنای کاملی نداشته ولی با همین احوال و با همه آن پرده پوشی های مغرضانه، جلوه هائی از تابش عملکرد مؤثر و نقش آفرینی سازنده این قوم کهن را می نمایاند. و همین مقدار کم نوشتار تاریخی وقایع نگاران درباری، توانسته است حقیقت وجودی و تأثیر گذار این قوم را که ریشه در خاک، تمدن، تاریخ و ماندگاری خود در این سرزمین را داشته جلوه گر نماید و حماسه سلحشوران بلند بخت، بختیاری را تا اقصی نقاط جهان شهرت دهد و براساس همین شهرت، پای مستشرقین، محققین گردشگران،باستان شناسان و... را به بختیاری بکشاند تا بلکه هرچه بهتر در شناسائی بیشتر این قوم بزرگ جستجو و گذشتۀ کم پیدای آن را بیابند. و از فرآیند همین نیمه روشنا، این تحلیل به دست می آید که وقتی قومی توانسته است در طول چند قرن اخیر با وجود آن همه سد و بندها و با آن همه رشک و حسدهای رقیبان و کارشکنی دونان، در جلوگیری از پیشرفت سیاسی اجتماعی آنان، سرفرازانه این همه مجاهدت و دلیری نموده، برصف متجاوزان بیگانه تاخته، در کشور گشائی پادشاهان قلعه های مستحکم را گشوده و دلاورانه بر علیه ستمگری حکام قیام ها نموده و بر اختاپوس استبداد یوروش آورده و قیام مشروطیت را برپا و رهبری نموده است!! پس به یقین در طول قرنهای پیش از این دوران 700 ساله که رشته آن (تا جائی که تاکنون شناسائی شده است) به هزاره چهارم قبل از میلاد کشیده می شود و این قوم ریشه دار و رشته دار با بهره گیری  و در پناه استحکامات طبیعی و دشمن کش جبال پهلو (زاگرس) مرکزی در کناره های پازی تیگر (کارون) حماسه ها آفریده و نقش عظیم و سرنوشت سازی در پایائی خود و سرزمین پهناور و پر آوازه ایران ایفا کرده است و این جاست که از بی خبری و مستوری و فترت این دوران تاریخی و درد (گم کردگی) حماسه ها و سرگذشت ها، بغض نهفته ای آزار می دهد و اگر نبود کشفیات علمی محققین و باستان شناسان و پژوهش گران تاریخ و تمدن در دهه های اخیر که در محدوده جغرافیای تاریخی آنزان و ایلام صورت پذیرفته و با به دست آوردن هزاران قطعه اشیاء باستانی و الواح نوشته شده از زیر خاک و شناسائی و خواندن آنان (خطوط آنزانی- ایلامی) که تا حدودی پرده زنگار از چهره نهفته در اعماق خاک تمدن قوم بزرگ آنزانی (بختیاری) برگرفته است می بایست هم چنان در حسرت شناخت واقعی قومیت خویش با این بغض در پیوند بود. سرزمین سلحشوران که به گواهی همه مورخین دوست و بیگانه و بنابر موجودیت بکر طبیعی جغرافیائی آن که کوچکترین نشانه ای از جای پای بیگانگان متجاوز در آن دیده نمی شود نشان از قدمت و دوام چند هزاره قوم بختیاری دارد.

آن زمان که با نام آنزانی ها در این سرزمین و خطه زندگی اجتماعی را آغاز و نام زیبای قومیت خود آنزان را بر آن گذاردند و خوی و خصلت خویش را طبیعت بکر کوهستانی آن وفق داده و هم آهنگ نمودند و آرام آرام شالوده و زیر بنای تمدن را پی افکنده و در مقابل دو تمدن همسایه، بین النهرین و نیل اعلام موجودیت کردند و ساختار حکومتی و قانون مداری را شکل داده و دولت هائی همچون سلسله ایکهالکی را با پایتختی سوسنکا (سوسن) تأسیس نمودند و با ایلامیان همجوار و قدرت مند دشت نشین خود ساکنین کناره های پازی تیگر (کارون) صحرائی دشت خوزستان متحد و حکومت مقتدر فدرالی تشکیل داده تا در برابر تهاجم دولت های بزرگ و مهاجم آکاد، سومریان،آشوریان و ... از سرزمین خود دفاع کنند. و آن هنگام که با آغوش باز پذیرای مهاجرین خویشاوند قدیم خود (آنزانی خود را هم تبار اولیه آنان می دانستند) یعنی آریائی های از دوردست آمده (آسیای میانه، شرق اروپا) شدند و قسمتی از پیکره خطه خویش پارسوماش را برای زیستن گاه به آنان هدیه کردند و با برقراری انواع پیوندها (روابط اجتماعی- تجاری- زناشوئی) با آنها در آمیخته و واحد گردیدند و پس از انقراض دولت متمدن ایلام (به دست آشوری ها) آرام آرام سایه دولت پادشاهان هموطن مادی خود را از سر وا گرفته و سلسله ای بزرگ هم چون هخامنشیان را پی افکندند. (در سال 675 ق.م منم کوروش آنزانی پادشاهان آنزان- پادشاه پارس و ماد- پادشاه ایران- پادشاه ممالک مفتوحه و یا ...... منم داریوش شاه شاهان) و همه هنگامه ها و هنگام های دیگر ...... که سراسر افتخار آفرین بود و حکایت از ماندگاری این قوم سلحشور و سخت کوش تا نسل های ما در این روزگار را داشته و دارد. پس از گذشت 230 سال فرمانروائی دولت با عظمت هخامنشی و انقراض آنان در سال 330 قبل از میلاد دوره ای 150 ساله از فترت و خاموشی آغاز گردید (دوران  سلوکی ها) و با این که بختیااری ها به فرماندهی سردار دلاور خود آریو برزن راه را بر اسکندر بستند و می توانستند این مقدونی مهاجم را تارومار نمایند ولی با توجه به شکست های پی در پی پادشاه هخامنشی (داریوش سوم) در جبهه های دیگر و هزیمت های مکرر او که موجبات نومیدی و استیصال سپاهیان ایران را فراهم کرده بود و از طرفی به واسطه خیانت چند اسیر جنگی، اسکندر توانست از مهلکه جان سالم به در برده و از روی نعش خون آلود سردار بزرگ بختیاری و اردوی او عبور کند. (آریو برزن و یارانش تا آخرین نفس و آخرین نفر در برابرسپاه اسکندر جنگیده تا کشته شدند) پس از بیرون راندن سلوکی ها از سرزمین ایران، دولت با عظمت هم وطنان پارتی یعنی اشکانیان پا به عرصه ظهور گذارد و آنزانی ها با اتحاد با این دولت مقتدر ایرانی، سردارانی هم چون سورنا را که پرورش یافته کوهستان های عظیم بختیاری بود سرافرازانه به پارتیان اشکانی اهدا نمود و او به سپهسالاری قوای ایران برگزیده شد.

 

وجود آثار باستانی بر جا مانده از سلسله اشکانی در مالمیر (آنزان)، همانند مجسمه سردار اشکانی که زیر خاک در دره شمی 25 کیلومتری شهر ایذه کشف گردیده همه نشان اتحاد و همبستگی این دو قوم ایرانی با یکدیگر بوده است. پس از انقراض سلسله اشکانی که با قیام عمومی داخلی به ویژه قیام قومیت های جنوب ایران بر ضد اردوان پنجم آخرین پادشاه این سلسله به وقوع پیوست، اردشیر بابکان ساسانی که از اعقاب و تبار هخامنشیان آنزانی، پارسی بود به پادشاهی ایران رسیده و سلسله شکوهمند ساسانی را تأسیس نمود که آثار باستانی بر جای مانده از آن دوران در آنزان(ابنیه ها- پل ها-جاده های ارابه رو- آتشکده ها و ... دوره اقتدار این خطه را نشان می دهد. با حمله اعراب به ایران در زمان سلطنت یزدگرد سوم ساسانی و شکست این پادشاه، مسلمین قسمت اعظم خاک ایران را فتح کرده ولی به دلیل استحکامات طبیعی کوهستانی و قلل و قلعه های غیر قابل نفوذ در منطقه بختیاری، (آنزان) عبداله زبیر و ابوموسی اشعری نتوانستند با جنگ و قوه قهریه این خطه را تصرف نمایند ولی با توجه به این که سراسر سرزمین ایران از سوی سپاهیان عرب تسخیر گردیده بود قوم بختیاری با پذیرش دین مبین اسلام توانست منطقه خود را از خرابی های جنگ در امان نگه دارد. با انقراض دولت ساسانی و پیروزی اعراب اکثر کتب و دست نوشته ها و آثاری که می توانست بیان کننده احوال تاریخی، اجتماعی همه اقوام ایرانی آن روزگار باشد در آتش جنگ سوخته و معدوم گردیدند و مورخین و محققین ایرانی در قرن های بعد از این واقعه ناچاراً با استفاده از اسناد و مدارک و نوشته های مورخین یونانی و رومی توانستند به صورت ناقص از گذشته تاریخی این سرزمین اطلاعی کسب نمایند.

 

حکومت مستقیم و غیر مستقیم اعراب یعنی دو سلسله امویان و عباسیان بر ایران اگر چه حاکمیت بیگانه محسوب می گردید ولی دانشمندان و نخبگان ایرانی توانستند با بهره گیری از تعالیم آسمانی اسلام و فرهنگ ناب ایرانی حاکمان و عمال خلفای دو خاندان را تحت تسلط فکری خویش در آورده و بر خلاف سایر ملل همسایه که با تسلط مسلمین بر آنها، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم قومی خویش را از دست داده و به فرهنگ و زبان عرب خو گرفته و به طور کلی عرب شده بودند، ایرانیان در طول این چند قرن فرهنگ بومی و ایرانی خویش را حفظ نموده و حتی آنان را تحت تأثیر فرهنگی خود قرار دادند و زبان پارسی را هم که تلاش فراوانی از طرف حاکمان عرب به عمل آمد تا منسوخ گردد احیاء و پا برجا نگه دارند.

 

بسی رنج بردم در این سال سی                   عجم زنده کردم بدین پارسی

                                            (فردوسی)

 

و در بختیاری قومیت، فرهنگ، زبان، آداب اجتماعی و رسومات محلی کاملاً از هرگزند و تهاجم فرهنگی همچون آب و خاک دست نخورده و بکر بر جای ماند و هم چنان که دولت های مقتدری چون آکادی ها، سومری ها، آشوری ها، بابلی ها، هیچ گاه نتوانستند با آن همه قدرت مندی پای تجاوز به خاک آنزان باز نموده و تأثیر تهاجمی فرهنگی بر آن گذارند این فاتحان تازه نیز نتوانستند خدشه ای بر فرهنگ و رسوم قومی آن وارد آورند.

 

به طور کلی بختیاری با توجه به موقعیت جغرافیائی اش پای اجانب متجاوز به ندرت به خطه آن رسیده است، آنزان (بختیاری) نه لگدکوب سربازان اسکندر مقدونی شده و نه جولان گاه سپاهیان رومی و فاتحین عرب و مغولان و تیموریان گردیده است چه مهاجمین هرگز نمی خواستند در میان کوهستانهائی که همچون زنجیره ای مستحکم بختیاری ها را از هر گزندی محافظت می کرد. خود را در تنگنای معابر و دره های این کوهستان ها اسیر حملات دفاعی جنگجویان آنان نمایند و به همین دلایل است که این قوم بزرگ از هرگونه تهاجم اعم از اشغال به وسیله دشمنان و از هر گونه آمیزش و اختلاط با بیگانگان مصون مانده است و تنها تأسفی که برای هر کسی باقی می ماند اینست که تاریخ و سرگذشت این قوم هنوز به طور کامل روشن نگردیده و راهی دراز در پیش روی و پای محققین و باستان شناسان و مورخین مانده است تا با تلاش و بردباری در جای جای آنزان به کنکاش و جستجو پرداخته و اسناد و مدارکی که به یقین در زیر تپه ماهورها و ویرانه های برجا مانده قرار دارند بیرون آورده و با تحلیل و بررسی و به دور از هر غرض و چشم پوشی، تاریخ این سرزمین و قوم دیرینه را هرچه بهتر و آشکارتر بازگو نمایند.

 

پس از انقراض دولت اموی به دست ابوامسلم خراسانی، این سردار ایرانی به جای این که خود سلسله گزار حکومت در ایران گردد موجبات فرمانروائی عباسیان را به وجود آورد و این عمل باعث گردید که مجدداً حاکمیت اعراب بر ایران استمرار یافته و تا زمان مأمون فرزند هارون الرشید به صورت مستقیم به طول انجامد.

 

از زمان مأمون چون ایرانیان به فرماندهی طاهر ذوالیمین با کشتن امین که در بغداد به جانشینی هارون الرشید رسیده بود مأمون را به خلافت ممالک اسلامی نشاندند و مأمون پس از دوران اول خلافت که مقر حکومتی او در خراسان بود به بغداد نقل مکان کرده و آن شهر را که از ابتدا پایتخت خلفای عباسی بود پایتخت خویش قرار داد و طاهر را به حکومت خراسان انتخاب نمود و با این حکم عملاً اولین حکومت نیمه مستقل یعنی طاهریان در قسمتی از خاک ایران (خراسان ) پس از حمله اعراب و انقراض دولت ساسانی به وجود آمد و چون طاهر برای دست یابی به استقلال کامل و عدم فرمان گیری از خلیفه عباسی دستور داد که نام خلیفه عرب را از خطبه ها و سکه ها برگیرند به سرنوشت ابومسلم خراسانی که در واقع ولی نعمت عباسیان بوده و او بود که دولت اموی را سرنگون کرده و عباسیان را به حکومت رسانید دچار گردید و همان طوری که منصور عباسی در یک توطئه شوم و در کمال قساوت و ناسپاسی ابو مسلم را به قتل رسانید خلف او مأمون عباسی هم بیشرمانه دستور هلاکت طاهر را صادر کرده و عمال او که در دستگاه حکومتی طاهر خدمت می کردند او را مسموم کرده و به هلاکت رسانیدند. پس از مرگ طاهر فرزندان او با احکام خلفا به حکومت رسیدند.

 

بعد از طاهریان، سلسله های صفاری- سامانی، آل زیار، آل بویه، سلجوقیان، اسماعیلیه- خوارمشاهیان یکی پس از دیگری هر کدام در قسمتی از خاک ایران حکومت های وابسته ای بوجود آوردند که در میان آنان، یعقوب لیث صفاری، آل بویه (عضدالدوله دیلمی) و اسماعیلیه تلاش بسیار نمودند تا با از میان برداشتن خلفای عباسی، سایه نظارت و سلطه غیر مستقیم اعراب را از سر مملکت ایران بردارند که موفق نگردیده و حکومت خلفای عباسی نهایتاً پس از حمله مغول و فتوحات این قوم خونخوار، به وسیله هلاکوخان مغول و با سیاست مدبرانه وزیر ایرانی او خواجه نصیرالدین طوسی منقرض گردید.

 

با حمله مغول و اشغال ایران و پس از آن با حمله تیمور لنگ در هر گوشه ای از ولایت ایران حکومت های محلی به وجود آمد و خاک ایران اعم از شهرها، قصبات و روستاها در آتش این دو تهاجم هولناک سوختند و هزاران ایرانی مقتول شمشیر آنان گردیده و به طور کلی شیرازه ملک و ملت از هم پاشیده شد و مغولان و تیموریان سالها بر این خرابه ای که خود به بار آورده حکومت کردند که نهایتاً در زمان جانشینان آنها به دلیل خوی و خصلت ایرانی که نهایتاً بر دشمنان اجنبی غلبه فرهنگی و نظامی خواهد کرد به حکومت این بیگانگان پایان داده شد. (مغولان از سال 616 هـ ق تا سال 754 هـ ق و تیموریان از سال 797 هـ ق تا سال 913 هـ ق بر ایران حکومت کردند.)

 

یکی از سرزمین هائی که نه مغولان و نه تیموریان نتوانستند آن را مورد تهاجم خود قرار دهند. سرزمین آنزان (بختیاری) بوده که به واسطه استحکامات طبیعی و موقعیت های سوق الجیشی که بختیاری ها داشتند از گزند این خونخواران تاریخ در امان مانده و اتابکان فضلویه هم چنان تا اواخر حکومت مغول در ایران، بر بختیاری (لر بزرگ) حکومت کردند و پس از کشته شدن آخرین اتابک بنام غیاث الدین کیکاوس به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ و انقراض اتابکان در سال 727 هجری قمری، حکومت های محلی تحت فرمان جانشینان تیموری و سپس حکام فارس (آق قویونلو) روزگار می گذراندند و به عبارت رساتر می توان گفت در چند پارگی خاک ایران، مستقل زندگی می کرده اند.

وضعیت اجتماعی بختیاری ها در زمان اتابکان لرستان (فضلویه) بر پایه دامداری و کشاورزی، کوچ، ییلاق، قشلاق قرار داشته و در حالت نسبی از آرامش و رفاه بسر می برده است.

دربارۀ تغییر نام سرزمین آنزان به لر بزرگ نظریات گوناگون ابراز گردیده که از جمله تقسیم خاک تمام لرستان1 بین دو برادر باعث آن بوده (لر بزرگ و لر کوچک) که  این نظریه بطور کلی قابل رد است زیرا منطقه بختیاری به انضمام کهگیلویه فعلی از ابتدا به نام سرزمین آنزان خوانده می شده که قدمت این نامگذاری از 4 هزار سال پیش از میلاد بوده و ربطی به لرستان نداشته است.

یکی از علت هائی که می توان تأثیر گذاری آن را بر جابه جائی نام های مناطق مختلف در ایران ذکر نمود انقراض دولت ساسانی و اشغال خاک ایران به وسیله اعراب و پس از آن مغولان و تیموریان دانست که در فاصله زمانی بلند مدت آن، تا سال 905 هجری قمری یعنی بیش از 900 سال شیرازه جای جای این سرزمین از هم پاشیده و هر قسمتی و ولایتی از آن به دست خاندانی که حتی متعلق به آن محدوده نبوده افتاد و حکومت های مهاجم و وقایع نگاران وابسته آنان هر اسمی را که خویش و خوش می داشته بر منطقه ای می نهادند و از سوئی برای تحکم و نظارت بیشتر و برتر، ایالات و ولایات را به قسمت های چندگانه تقسیم می کردند و یا در بلبشوی جانشینان این مهاجمین دسته های فرصت طلب منطقه کوچکی از ایالتی را در چنگال خویش قبضه می کردند و نام جدید و ساختگی بر آن می نهادند و در خصوص لر بزرگ و لر کوچک هم اتابکان فارس (سلغریان) با پذیرش خاندان عرب جبل السماقی فضلویه (اتابکان بعدی لرستان) و واگذاری خاک بختیاری به آنان و سپس با سقوط آنان که پس از انقراض حاکمیت مغولان واقع گردید و تیموریان بر ایران حکومت یافتند، مجدداً چه جانشینان تیموری و چه حکومت آق قویونلوهای فارس و لرستان، منطقه بختیاری هم درگیر و گرفتار این نامگذاری ها گردید. به هر حال پی برده می شود که این گونه تقسیمات و نام گذاری ها نباید برای ما و نسل های آینده سندیتی ایجاد نماید و آنزان همان آنزان کهن و بختیاری همان قوم دیرینه آنزانی بوده و هست و لرستان هم همان لرستان مجزا از بختیاری و کاسی های باستانی می باشد.

یکی از حدس هائی که می توان در این خصوص زده و بیان نمود اینست که چون در زبان قوم بختیاری و قوم لر مشترکاً به صخره ها و کمرگاه ها و درّه و دامنه های کوهستانی لِر می گویند و سرزمین لرستان را به واسطه همین واژهِ لُر، لرستان و قومش را لرستانی یعنی قومی که در لِرها و صخره ها و دامنه های کوهستان زندگی می کند نامیدند که این واژه لِر به مرور زمان در گویش مردمان به لُر تلفظ گردید و بر این اساس و به موازات آن و با توجه به از هم پاشیدگی وحدت ملت و سرزمین ایران در هنگامه تهاجمات بیگانه و رویش حکام محلی گوناگون و نبودن حکومت مرکزی در طی 900 سال و تقسیم مناطق و نام گذاری های خود سرانه و من درآوردی برای دست اندازی بیشتر بر سرزمین آنزان هم به این صورت و بنابر هم مرزی با لرستان و کوهستانی بودن آن و لِرنشینی ساکنین کوهساران آن بنام لر بزرگ قلمداد گردید تا حاکمان آن جدای از حاکمان لر کوچک حکومت نمایند یا به عبارت دیگر در لر کوچک هم، خاندانی از خویشاوندان آنها بتواند حاکمیت یابند. به هر ترتیب این دو تقسیم در زمان خویش برای حاکمان در محدوده مفید به فایده بوده و هیچ گونه ریشه تاریخی و ارزش تاریخی ندارد و این قوم بزرگ بختیاری و لرستانی که دو قوم کهن ایرانی و دیرینه می باشند. هرکدام قومیت خاص خود را دارا می باشند در طول 900 ساله بعد از هجرت به ندرت نامی از قوم بختیاری را مورخین در کتب تاریخی ذکر کرده اند که می توان این چنین نتیجه گرفت که با توجه به آشفتگی های داخلی و عدم وحدت و یک پارچگی ملی در ایران قوم بختیاری در پناه استحکامات طبیعی خود به دور از جنگ و خونریزی به زندگی خویش ادامه می داده است.

در اوایل قرن دهم هجری دولت صفوی به پادشاهی شاه اسماعیل تأسیس و سرزمین ایران پس از نه قرن، یکپارچگی خود را بازیافت و همه ایالات و استان های سراسر کشور تابعیت دولت مرکزی را پذیرفتند و حکام و والیان برای هر منطقه برگزیده شدند و در بختیاری هم بنابر حکم شاه تهماسب صفوی جانشین شاه اسماعیل، تاجمیر خان آسترکی حاکم گردید و سپس فرزند او میرجهانگیر خان و در پی او برادرش خلیل خان به حکومت بختیاری برگزیده شدند و در زمان آخرین پادشاه صفویه شاه سلطان حسین نیز قاسم خان بختیاری حکومت بختیاری را اداره می نمود.

 از وقایع مهم این دوره جداشدن قسمتی از خاک بختیاری از پیکره آن، یعنی کهگیلویه بود که در زمان شاه عباس و به دستور او صورت گرفت تا با دو نیمه کردن بختیاری سپردن هر قسمت به دست حاکمی جداگانه از یکپارچگی و قدرتمندی آنان بکاهد و کنترل آنان به سهولت و سادگی صورت پذیرد. 

رخداد دیگری که می توان ساختار آن را ضربه هولناکی بر پیکره قوم بختیاری دانست نقشه دو دسته نمودن ساختار قومی آن بود که به واسطه این نقشه شوم تفرقه افکنانه حکومت مرکزی (صفویه) در زمان میر جهانگیر خان آسترکی، قوم بختیاری به دو شاخه هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم گردید که عده ای از محققین و مورخین بر این گمان اند که این تقسیم برای سهولت در امر جمع آوری مالیات براساس لنگِ چهارپا صورت گرفته است. که به هیچ وجه منطقی و علمی نبوده و نمی تواند مورد قبول قرار گیرد زیرا تلفظ لَنگ با لِنگ بسیار متفاوت است و از سوئی این قوم سابقه چند هزاره ساله داشته و در طول این قدمت تاریخی پیوسته با مالیات سروکار داشته و نگ و معنای آن (پا) هم که در واقع مکمل حصول مالیات از روی آن بوده تغییر نمی کرده تا به دلیل بی کاربردی آن کسره حرف «ل» آن به فتحه تغییر کند و از سوی دیگر از قدمت حکومت صفوی زمان درازی نگذشته است تا به جهت گذشت قرون و اعصار دور و درازی، واژه ای به سبب کثرت استعمال و یا فراموشی و عدم استعمال آن تغییر اعرابی پیدا نماید بنابراین ساختگی بودن این وجه تسمیه که برای جمع آوری مالیات است، آشکار قابل رد و نفی می باشد و با توجه به این که در سرزمین بختیاری (آنزان) رودخانه هائی که از کوهساران آن سرچشمه گرفته و می گیرد چنانچه به شماره در آیند و در تقسیم بندی محل سکونت چهار و هفت جای گیرند به همین تعداد یازده رود بالغ گردیده و مراد را می رساند که در محدوده هفت لنگ، هفت رودخانه و در قسمت چهار لنگ چهار رودخانه جاری بوده و می باشد و در دوره باستان اهالی از این تقسیم برای نشانه و شناسائی بین خود این دو واژه را بر آن قرار دادند و چون این گونه مسائل مکتوب نمی گردیده و در واقع جزو تاریخ و ادبیات شفاهی قوم بختیاری بوده و جهانگردان در آن روزگاران با توجه به صعب العبور بودن راه و این قبیل موانع به این منطقه (بختیاری) سفر نمی کردند تا دیده ها و شنیده های خود را بنویسند لذا بسیاری از واقعیت های قوم بختیاری با این سابقه چند هزار ساله نانوشته مانده و اگر هم سند و مدرکی را خود بر جای گذاشته باشند در حال حاضر در زیر خاک این سرزمین کهن مدفون است و به هر ترتیب ایجاد شکاف و انشقاق بین قوم بختیاری که مورد نظر به وجود آورندگان این تقسیم هفت و چهار بود چهره کریه خود را به زودی آشکار کرده و از آن تاریخ به بعد اتحاد و یگانگی این قوم دستخوش تاراج تفرقه افکنان گردید که در این جا پیش از تحلیل آن به چند بیت از اشعار بختیاری سرای قرن سیزدهم هجری قمری مرحوم ملا قلعه سردی سراینده کتاب جنگ نامه بختیاری اشاره می نمائیم.

حاکمون زترسسون هی خوف کردن

                                                       آنزانه سَریو تیک تیکه کِردن

ای قدر کوچیرَاوید آنزن پارسون

                                                حدودِس محدودآوی خاک لرستون

ز یو هم نَو استادان شاهون پُربیم

                                                لر گَپ لر کُچیر کِردنه تقسیم

لر گَپ لر کُچیر یه چی یه بی خود

                                                زخو درورِدن یو نه قومنه یو سُهد

لر گپ قل خسون، بازم دو پاری

                                                کُهگِلو بویر احمد و بختیاری

ز همه و سرزمین گَپ آنزون

                                                بختیاری منده جاس ای حدو میدون

یو حدودِ ایله مون ولی دلیر بید

                                                مین ایرون دلاوریس بازم چو شیر بید

 

شهر من(مسجد سلیمان) گم شده است!

ستایش یزدان پاک را و درود به روان پاک برگزیدگانش

 شهر من(مسجد سلیمان) گم شده است!

نگارنده :رویا شینی غلامپور

خوزستان مسجد سلیمان دختر بختیاری

خوزستان گهواره تمدن ایران زمین

به دنبال آن می گردم؟! نه ! جایش را می دانم اما هویتش فراموش شده است...

در پس کوچه های تاریخ سرک میکشم تا شاید رد پایی از آن بیابم افسوس!! چه سود که تاریخ گاهی تنها ویرانه ای از آن به جا می گذارد.گامهایم را روی خاکی میگذارم که ذره ذره اش مقدس است..

ایران من! سرزمینم است، من در گوشه ای از آن ایستاده ام که از دیر باز به آن پارسوماش می گفتند! می دانم کمتر کسی آن را میشناسد،جایی که اولین ها در آن زیاد رخ داده است! ولی افسوس که باز هم با نامش آشنایی ندارید، من یک ایرانی ام، وطنم اینجاست ، بوسه بر خاکش میزنم که شاهد تمام تاریخ است..

 

من یک بختیاری ام ! از تیره هفت لَنگ! چشمانتان را ببندید تا باهم سفری به دل تاریخ داشته باشیم ، آنجا که مردمان ساده و سختکوشش برای کشورشان جان دادند و باز هم افتخار کنیم که میهنمان ایران است...

 به سنگ هایی نگاه میکنم که محکم و استوار روی هم به بلندای یک دیوار ایستاده اند تا مبادا زمان یاد آن ها را ویران کند . دیوارهای نیمه سنگی , شاید برای شما معنایی نداشته باشد اما وقتی در میانشان قدم میزنی احساس شادی و لذت و غرور سراسر وجودت را میگیرد ؛ مگر میشود ایرانی بود و از دانستن تاریخ با داستانها,   پهلوانها ودلاوریهایشان لذت نبرد؟ در اینجا , شما چیزی جز ویرانه و دیوارهای سنگی نمی بینید اما من اینجا آتشکده ای خاموش را میبینم که گرچه اکنون زنده نیست اما آتشش همیشه در دل ماست.. آتشکده ای که ، نامش خلاف نامهای رایج است و اسمش را به یادگار به شهرش داده است.

 

آتشکده سرمسجد!

اینجا مسجدسلیمان است جایی که زمانی آن راپارسوماش و اَنشان می خواندند.جایی که زادگاه بزرگ مردانی چون سردار اسعد بختیاری , سردار بهادر بختیاری و ... بوده است. شاید به شوند قرار گرفتن درآب و هوای گرم خوزستان  همیشه میزبان خوبی برای پذیرایی از مهمانانش نباشد اما بهار و زمستان دل انگیزی دارد. از قرون وسطی به آن تُلغُر و تا آغاز فعالیتهای اکتشافی صنعت نفت به آن جهانگیری می گفتند و با حفر چاه شماره یک به میدان نفتون تغییر نام داد.سپس به آن اَنشان نام نهادند .(انشان مذکور در کتیبه معروف کوروش بزرگ باید همین حدود باشد که نیای کوروش پس از گروگان گرفتن پسر پادشاه عیلام – آشور بانیپال- به این اقامتگاه رفته است که با شوش بیش از 60 کیلومتر فاصله ندارد.)

پارسوماش واژه ای است کمابیش بین مردم مسجد سلیمان (بیشتر افراد کهن سال) رواج دارد . پارسوماش از قوم پارس یا پارسه که از نژاد آریایی بودند و برای اولین بار در این شهر اسکان دایمی یافتند که به آن ( پارسوا ) می گفتند و چون قوم سیماش قبلا در این جا ساکن بود به مسجد سلیمان پارسوماش هم نام دادند.طلوع دوباره این نخستین شهر پارسیان با فوران چاه شماره یک خاورمیانه در سال 1287 خورشیدی (1908 م) و فعالیت شرکت نفت دارسی آغاز شد که فصل جدیدی در حیات سیاسی – اجتماعی – اقتصادی کشورمان بوجود آورد.چاه های نفت یکی پس از دیگری حفر گردید که جمعا 316 حلقه چاه نفت به بهره برداری رسید.این رشد اقتصادی باعث شد که مقامات خارجی – داخلی زیادی رو به سوی این شهر آورند و اولین خط راه آهن خاورمیانه – اولین کارخانه تقطیر و برق خاورمیانه – اولین جاده ارتباطی – اولین خیابان آسفالت – نخستین مسکن مدرن – نخستین بیمارستان مدرن و مجهز خاورمیانه – نخستین لوله کشی آب و گاز خاورمیانه – اولین فرودگاه و...در آن بوجود آمد.

با این همه "نخستین " ولی از آن چیزی جز یک نام نمی دانیم! که انگلیسی ها به شوند سختی تلفظ آن را با نام M.I.S  مخفف   (Management – Information – System) می شناسند. پشت هر ماشین , کتاب ویا لباس اگر این نام را دیدید بدانید به همان معنای مسجد سلیمان است!بختیاری ها , ساکنان اصلی مسجد سلیمان هستند وآن طور که در کتیبه ها و از سنگ نوشته های بدست آمده پیداست , سابقه پیدایش این ایل1   بزرگ را به زمان پادشاهی کوروش بزرگ هخامنشی نسبت می دهند. برخی بر این عقیده اند که اینان در منطقه ای که به آن باختر تاریخی می گفتند به سر می بردند سپس به مرور زمان نام این قوم (ساکن درمسجد سلیمان ) بختیاری نام گرفت.(بخت آر نام محلی است که کم کم مبدل به بختیار شده است.)

ایل بختیاری به دو طایفه هفت لَنگ و چهار لنگ تقسیم میشود که زیر شاخه های زیادی دارد.لَنگ در اینجا به چم راس گوسفند، شتر ، گاو  می باشد که خدایان و کلانتران ایل در گردهم آیی مقرر کردند که آن بختیاری هایی که مادیان بیشتر و مراتع بیشتری دارند مالیات بیشتری بپردازند و آن که کمتر دارد کمتر(7>4) .

با توجه به کشفیات موجود از قبیل وجود  ساختمان ها  , مسکوکات و اشیاء فلزی از ادوار گذشته به خوبی نشان داده می شود که در دوره پیش از اسلام تا تسلط اعراب این منطقه دارای فرهنگ و سوابق درخشان تاریخی بوده است.این مردم ایرانی الاصل از هرگونه آمیزش و اختلاط با نژاد های غیر ایرانی خود را مصون نگه میداشته اند. با آنها اگر هم کلام شوی شیرینی خاصی در زبانشان است زبانی که پس از حمله اعراب به ایران دستخوش دگرگونی های کوچکی شد! گویششان تقریبا پهلویست آنطور که فردوسی بزرگ گوید: زبان کیان پهلوی بوده است.

 

 

آثار تاریخی

شواهد و مدارک تاریخی  زیادی دال بر این است که این شهر دارای آتشکده های فراوان بوده که تنها آتشکده  سرمسجد ، برد نشانده و تخت گاه از بین بقیه , که متروک و ویران شده اند باقی مانده اند.

 

برد نشانده (قدیمی ترین عبادتگاه ایرانیان)

هیئت باستانشناسی فرانسه در بهار سال 1342 شمسی در "برد نشانده" که در 23 کیلومتری شمال مسجد سلیمان قرار دارد آتشکده ای را شناسایی کردند . معبد در 25 کیلومتری محلی که پلکانی به سطح بالای کوه هدایت می کند واقع شده  و عبارت  از یک پایه مربع 5متری است که از سنگهای بزرگ بنا شده.حدود 700 متر طول و2500 متر عرض دارد. این محوطه  شامل 3قسمت می باشد : 1- کاخ محل اقامت بزرگان 2- تختگاه مقدس یا نیایشگاه (در شرق ) 3- یک قصبه در شمال.ساختمان آن متعلق به دوره پارس ها و هخامنشیان است و نقوش بر جسته روی آن به عهد اشکانی بر می گردد.اشیایی چند که هنگام حفاری بدست آمد ، نشان می دهد که پایه اصلی در دوره هخامنشی ساخته شده ، از این رو این باستانی ترین عبادتگاه کیش دیرین ایرانیان است.کشف یک عبادتگاه در هوای آزاد که متعلق به 25 قرن پیش باشد موفقیت جالبیست برای آشنایی به گذشته ایران. معنی نام محل "سنگ برجسته " است. زیرا بَرد به زبان بختیاری به چم سنگ است.در نزدیکی سطح برد نشانده , قدیمی ترین استخر ایرانیان قرار دارد که این محل را "شهر استخر" می نامیدند.برد نشانده دارای سه رشته پلکان است .همچنین مجسمه هراکلیوس (خدای قهرمان) به ارتفاع 2متر در حالی که شیر نئومه را خفه میکند در این آتشکده از دل خاک بیرون آورده شده است.

 

قلعه بَردی

قلعه بردی (قلعه سنگی ) اولین اقامتگاه دایمی و زادگاه اصلی کوروش بزرگ هخامنشی است.این ساختمان در زمان ایلامی ها بنا گردید.دیوارهایی به بلندی 30 فوت دارد و مشرف به نهری است که اطرافش را درختان بلندی فرا گرفته است.این بنای باستانی در نزدیکی قلعه ریت (لیت) قرار گرفته و از سنگ های بزرگ بدون ملاط ساخته شده . از دیگر سو در کنار دره قرار گرفته و دارای آسیاب زمستانی می باشد که تنها دیوارهای آن سالم بجا مانده اند.

 

آتشکده سرمسجد

پرفسور گیرشمن باستان شناس و ایران شناس معروف فرانسوی برای پنجمین بار برنامه حفاری علمی خود را در ایوان مقدس سرمسجد انجام داد و آنچه که در ذیل میخوانید ترجمه ای از نوشته ایشان است:

با دقت و پژوهش  بسیار به وجود آتشکده ای از عهد هخامنشیان پی بردم. این محراب که متعلق به قرن هفتم تا هشتم قبل از میلاد است ، شامل یک سکو به اندازه 20×25 پا (در کتاب نگرشی بر ایل بختیاری و طایفه شهنی نگارش داریوش شینی آمده 20×25 متر) می باشد.این محراب با سنگهای بزرگ بر روی یک بر آمدگی مشرف بر دره ای که 15پا  از آن فاصله دارد بنا شده است.از بخش شرقی محراب که شامل آتشکده بوده برای عبادت ایرانیان استفاده می شده است.در قسمت غربی آتشکده سه معبد دیگر نیز ساخته شده که یکی به هراکلیوس ، دیگری به خدایی مجهول و سومین و بزرگترین به آتنا  اختصاص داده شده است.

یک پلکان به عرض 25 متر مومنان را به روی صفحه نزدیک محل مقدس هدایت می کند و از آنجا که در پایان مراسم نمی بایست از همان راه که آمده اند باز گردند یک پلکان دیگر در گوشه دیگر یال شرقی برای پایین رفتن ساخته اند.امروز هم زنان روستاهای اطراف بر بالای سکوی آتشکده سرمسجد رفته یا درون اتاق زیر زمین که جای نگهداری آتش بوده شمع می افروزند و حاجت طلب می کنند. این سرنوشت مقدس مسجد سلیمان همواره ملازم آن منطقه بوده است پس از صدها سال که این آتشکده اخیر در خدمت آیین مزدا بوده است و آتشگاهش محل آمدوشد مومنان زرتشتی بود با آمدن مسلمانان به یکباره ویران و متروک شد!!!اما یاد این پایگاه مقدس همچنان برجاست و به همین مناسبت آنجا را تا به امروز مسجد سلیمان نامیده اند.(مردم دوران مقارن قرون وسطی هرگاه به ساختمان بزرگ بر می خوردند که از گذشته آن به درستی آگاهی نداشتند آن را به سلیمان یا اجنه نسبت می دادند.)

 

چرا پس از آن همه تاریخ پر افتخار مسجد سلیمان این گونه مورد بی مهری واقع شد؟ سیمایش پراز حرف های نگفته است و سکوت سنگینی بر آن حکمفرماست .مارا چه میشود با خاک ایرانمان؟اندوهی بزرگ بر دلم نشسته به یاد فردوسی بزرگ و یعقوب لیث صفاری (که روانشان شاد باد ) افتادم  که سروده :

     بسی رنج بردم در این سال سی                                         عجم زنده کردم بدین پارسی

 این وظیفه هر پارسی زبان و ایرانی نژادی است که تاریخ کشورش را زنده نگاه دارد. و این سرودی است که سکوت این شهر آن را می سُراید :

سالها مشعل ما پیشرو دنیا بود                                         چشم دنیا همه روشن به چراغ ما بود

استاد شهریار (چکامه ای که برای مسجد سلیمان سروده)        

 

 

1-      ایل واژه ای ترکی است به چم طایفه و ملت . در زبان تازی به چم عشیره است.

یاری نامه :

1-      تاریخ مسجد سلیمان____________ نگارش دانش عباس شهنی

2-      کتاب تاریخ بختیاری____________نگارش علیقلی خان سردار اسعد و عبدالحسین لسان السلطنه سپهر ملک المورخین به اهتمام جمشید کیان فر

3-       نگرشی بر ایل بختیاری و طایفه شهنی ______نگارش داریوش شینی2

4-      تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری_____ نگارش پرفسور جن.راف.گارثویت ترجمه مهراب امیری

5-      نگاهی به خوزستان_____________نگارش ایرج افشار سیستانی

6-      نگاهی به تاریخ خوزستان_________نگارش نیره زمان رشیدیان

7-      جغرافیای محلی خوزستان_________نگارش عفت سواد کوهی

8-      تاریخ بختیاری_______________ نگارش اوژن بختیاری

       2-      شینی = شهنی

فرتورها = از کتاب نگرشی بر ایل بختیاری و طایفه شهنی ______نگارش داریوش شینی

      تاریخ بختیاری____________نگارش علیقلی خان سردار اسعد

تاریخ مسجد سلیمان____________ نگارش دانش عباس شهنی

سالنمای خوزستان 1388

 

با تشكر فراوان از پایگاه آریارمن 

گردشگری خوزستان / لالی


خوزستان / لالی: گردشگری

لالی شهری است در شمال شرقی استان خوزستان. این شهر در شهرستان لالی قرار گرفته و در سال ۱۳۸۵، تعداد ۳۸۰۰۰نفر جمعیت داشته‌است مردم لالی از طایفه‌های دورکی، اندکی، بابادی، بهداروند شاخهٔ هفت‌لنگ قوم بختیاری هستند…

بخش لالي از ديرباز زيستگاه بشر بوده و در سده هاي اخير، به عنوان منطقه گرمسيري و قشلاقي بختياري هاي كوچ رو، بويژه شاخه هاي ۷ لنگ بختياري، اعتبار و ارزش بيشتر يافته است.
    در توصيف اهميت تاريخي اين منطقه، براي نمونه مي توان گفت كه قديمي ترين آثار سكونت انسان در نجد ايران در غار «پبده» در شمال لالي كشف شده است يا اين كه لالي بخشي از اولين حوزه شناخته شده نفت در ايران به شمار مي آيد و از اين رو، در دهه ۳۰ يكي ازحوزه هاي فعال استخراج نفت بوده است.
    هنگامي كه در اطراف منطقه مستعد «لالي» حوزه هاي نفتي كشف شد، صنعتي شدن، شكوه و رونق آن را فزوني بخشيد ولالي به اوج بالندگي رسيد و نام و آوازه اش جهانگير شد.
    لالي در فروردين ۸۲ به عنوان شهرستان مستقل از پيكره شهرستان مسجد سليمان جدا شد و فرمانداري لالي در آذر ماه همان سال كار خود را آغاز كرد. لالي داراي دو بخش مركزي و هتي، چهار دهستان سادات، دشت لالي، جاستون شه و هتي و ۲۸۵ روستاي مسكوني است و جمعيت اين شهرستان بر اساس آخرين برآوردها نزديك به ۹۰ هزار نفر برآورد شده است كه ۵۰ درصدشان عشاير، ۳۰ درصد روستايي و ۲۰ درصد شهري هستند.
  شهرستان لالي كه ۱۴۰۰ كيلومتر مربع وسعت دارد و در شمال استان خوزستان است، در شرق و شمال شرقي به بخش انديكا و در جنوب و جنوب شرقي به بخش مركزي شهرستان مسجدسليمان محدود مي شود و نيز ازشمال غرب با بخش سردشت و دزفول و از غرب با شهرستان گتوند همسايه است.
  لالي پيشينه تاريخي كهن دارد؛ چنان كه حدود ۶۰ سال قبل پروفسور گريشمن، باستان شناس فرانسوي، قديمي ترين آثار سكونت انسان در فلات ايران را در غاري در شمال لالي به نام غار «پبده» كشف كرد. گريشمن معتقد بود كه ۱۵ هزار سال پيش مردماني كه در غار پبده مي زيسته ، اجداد بختياري ها بوده اند. پس دور از انتظار نيست كه لالي در دوران هاي تاريخي مختلف از كانون هاي زندگي در ايران بوده باشد؛ زيرا، اكنون آثار ارزشمندي از دوره هاي مختلف زندگي بشر در لالي برجا مانده كه نشان دهنده زيست و تمدن در منطقه است. آثار پل هاي بسته شده بر رودخانه ها، بقاياي قلعه هاي ساخته شده بر فراز كوه ها و دشت ها، نقش برجسته هاي صخره ها وكوه ها، آثار شهرهاي باستاني ايرانشهر، چال شهرو بنوار در شهرستان لالي، وجود بقاع متبركه امامزادگان مورد احترام مردم، همه از رونق لالي در ادوار گذشته حكايت دارد.
  ۹۹ درصد از مردم لالي از تيره هاي مختلف طوايف دوركي، بابادي و بهداروند، وابسته به شاخه «هفت لنگ» ايل بختياري اند و حدود ۴۵ درصد آنها از تيره هاي مختلف بابادي، ۴۰ درصد از تيره «اسيوند دوركي» و ۱۴ درصد از تيره هاي مختلف هاروند هستند و مناسبات و روابط ايلي - عشايري در ميان آنها پررنگ است.
    بيشتر اين مردمان كشاورز و دامدار هستند و از اين راه امرار معاش مي كنند.
 بختياري ها كه با درايت روان شاد عليقلي خان سردار اسعد موجبات پيروزي انقلاب مشروطه را فراهم آوردند، از اولين اقوام ايراني هستند، كه خطر حكومت پهلوي را احساس و درك كردند. بنابراين، از اولين مخالفان رژيم پهلوي بودند و تاوان سنگيني براي اين مخالفت ها پرداختند كه سابقه مخالفت ها و مبارزات آنها در تاريخ ثبت شده است.
    مردم لالي به عنوان بخشي از قوم ديرپاي بختياري، همواره و در هر زمان به مخالفت با رژيم پهلوي پرداخته، چنان كه زد و خوردهاي بسيار بين آنها و نيروهاي دولتي رضاخان و اوايل حكومت محمدرضا شاه رخ داد. براي نمونه، سندي در دست است كه نشان مي دهد نيروي هوايي حكومت پهلوي در سال ۱۳۲۹ ساكنين منطقه آرپناه را كه يكي از مناطق عشايري بخش هتي در شهرستان لالي است، تهديد به بمباران كرده بود كه دست از مبارزه با حكومت پهلوي و كمك به نيروهاي شادروان ابوالقاسم خان بختيار بكشند.
    از سوي ديگر، چون لالي بخشي از اولين حوزه شناخته شده نفت در ايران به شمار مي آيد، ساكنانش چون ديگر ايرانيان آرزومند رهايي از استثمار استعماگران بوده اند و از آنجا كه لالي در دهه ۳۰ يكي از حوزه هاي فعال استخراج نفت بود، مردمانش در مبارزات ملي شدن صنعت نفت حضوري فعال داشتند و در دوره بعد از كودتا، جوانان لالي در مخالفت با حكومت وقت به مبارزه پراختند.

نگاهی به زندگی سردار مریم بختیاری

سردار مریم بختیاری

زنی با آرمان های بزرگ برای ایران

سال 1253 خورشیدی، دختری ایرانی در یک خانواده اصیل بختیاری دیده به گیتی گشود. دختری که در دوران جوانی از تاثیرگذارترین زنان روزگار خویش و پرچمدار آزادی و سرفرازی ایران و ایرانیان شد. دختری که او را « بی بی مریم » نامیدند، در سخت ترین شرایط و در حالی که در حدود 9 سالگی پدرش به دستور ناصرالدین شاه و با اشاره ظل السلطان حاکم مستبد اصفهان کشته شده بود، بزرگ شد و به بالندگی رسید. تاثیرات و آموزش هایی که بی بی مریم از پدرش حسینقلی خان ایلخانی بختیاری و برادرش علیقلی خان سردار اسعد بختیاری پذیرفت، راه او را به سوی آینده باز کرد و چنان شد که او با کوشش خستگی ناپذیر و پایداری کم مانندش به عنوان یکی از مبارزترین سرداران آزادی خواه ایرانی در شمار آید. گوشه ای از کنش و منش « بی بی مریم » که در روزنامه خاطراتش به قلم ساده و روان خودش ثبت شده است و دربرگیرنده خاطرات دوران کودکی تا جوانی اوست، دریچه ای برای شناخت بهتر او به روی ما می گشاید.

  

سردار مریم و مطالبه حقوق زنان:

بی بی مریم که در یک جامعه مردسالار به دنیا آمده و در سنین نوجوانی برخلاف خواست خود مجبور به ازدواج شده و از حق ارث نیز محروم شده بود، عمق مشکلات و مسائل زن ایرانی را درک می کند پس به سهم خود سکوت تاریخی زن ایرانی را می شکند و به اعتراض نسبت به این نابرابری ها و پایمال شدن حقوق زنان می پردازد و خواستار زدودن سنت های رایج مردسالارانه در جامعه ایرانی همچون سنت ناف بُری و ازدواج اجباری، نابرابری حق ارث، نداشتن حق طلاق، نابرخورداری از حق آموزش می شود. سردار مریم ریشه بسیاری از این نابرابری ها را آگاهی نداشتن زنان از حقوق اولیه خود می داند و می نویسد:

« ... تمام بدبختی های ما از خودمان می باشد زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می دانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم البته در اطراف حقوق خود جان فشانی ها می کردیم. ما حالا فکر می کنیم فقط برای رفع شهوت مردها خلق شده ایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شده ایم. ما می توانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم زیرا که امروز قرن بیستم می باشد و [ به ] اصطلاح فرنگی ها عصر طلایی. امروز زن های اروپایی در تمام اداره جات دولتی و ملتی مقام بزرگی را دارا می باشند، کرسی وکالت را اشغال نموده اند اما ما زن های ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم... ».


 

سردار مریم، نقش زن در جامعه را بسیار محدودتر از جایگاه واقعی او می داند و خواستار است که زنان از نقش و جایگاه واقعی خود در جامعه آگاهی یابند و آن را به دست آورند. او در این مورد می نویسد:  

« ... در ایران زن های بدبخت یا باید بزک بکنند، شبانه روز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمان تابیدن، کار بزرگ آن ها همین است. افسوس که وجود چندین [ میلیون ] زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچ کس اهمیتی ندارد، کاری که به آن ها می دهند، ترشی، خیار، بادمجان انداختن می باشد. می گویند زن باید خودش را مثل بادمجان کند و میان کوچه راه برود و خدا می داند وقتی که چاقچور و چادر می کند و در کوچه راه می روند و آن روبنده را می زند به یمن بادمجان بزرگ که راه بروند ... »

او ادامه می دهد:  

« ... مغازه ای در خیابان لاله زار دیدم، درون یک مغازه چارقد فروشی خیلی اشیاء طلا و جواهر زیر آیینه گذاشته است. به صاحب مغازه گفتم: اینها مال فروش است؟ جواب داد: خیر خانم اینها را خانم ها گرو چارقد تور گذاشته اند. دنیایی افسوس خوردم به بدبختی ملت بیچاره ایران که این قدر بی علم و بدبخت می باشد. آنچه پول در مملکت بود عوض همین چیزها و امثال همین چیزها به خارجه رفت. حالا جواهری که دارند باید عوض پارچه تور بدهند...»  

                              

                                          سردار مریم در سال ۱۳۱۳ خورشیدی

 

سردار مریم و ایستادگی در برابر استبداد:

سردار مریم که از نزدیک شاهد فقر روز افزون مردم و ولخرجی های حاکمان بی تدبیر است، آرزو می کند که ای کاش  مالیاتی که مردم می پردازند و سرمایه های طبیعی که در کشور وجود دارد توسط شخصی لایق و منتخب مردم صرف آبادانی ایران می شد. او این پرسش اساسی را مطرح می کند که آیا ملت یک نفر را به عنوان حاکم انتخاب می کنند تا برایشان بهداری و مدرسه و راه آهن بسازد و کمبود های کشور را جبران کند یا پول مملکت را خرج عیش و عشرت خود و خانم هایش نماید؟

سردار مریم با روش موجود به ستیز برمی خیزد و در ادامه می نویسد:  

«...بدبختانه بعضی از ملت های دنیا عموما و ملت ایران خصوصا، سلطان را آیت خدا می دانند... فکر بکنید ببینید چه خاموش و تاریکیم، چند میلیون آدم جمع می شوند از دست رنج سالیانه و هزار جور بدبختی و عذاب دنیایی کرورها پول جمع می کنند و به دست یک نفر می دهند، برای این که آن یک نفر قبول زحمت کند اداره تمام زندگی آن ها را بنماید، پس اگر فکر داشته باشیم آن آدم نوکر ملت می باشد نه خدای ملت؛... پس در این صورت هر وقت این مستخدم برای ملت خوب کارکرد او را باید دعا کرد و برقرار داشت، اگر بد کار کرد باید معزول نمود و حسابش را رسید، پدرش را سوخت، نه این که ستایشش نمود...»

او سکوت در برابر ظلم و ظالم را می شکند و خواستار از میان برداشتن ستم و سرکوب مردم بی پناه از سوی مستبدان می شود:  

« ... هنوز سرتاسر این خاک به حدی ظلم حکم فرماست که ظالم می تواند ضعیف را بکشد، مال او را ببرد، ناموس او را ببرد. هنوز با این که قرن بیستم می باشد چوب و فلک هست، داغ هست. من بیچاره که یک نفر زن می باشم با چشم خونبار و قلب افسرده این چیزها را می بینم و خون دل می خورم و آرزو داشتم که قدرتی پیدا کنم و رفع تمام این ظلم ها بنمایم و ریشه پوسیده استبداد وحشیانه را از این ولایت قطع کنم... ».

سردار مریم و مبارزه در راه دستیابی به مشروطه:

بی بی مریم که دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در دشوارترین شرایط زندگی ایلی سپری کرده بود به خوبی توانسته بود مهارت های رزمی همچون تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد و در مبارزات آزادی خواهانه خود به کار بگیرد.  

سردار مریم مبارزات هم میهنان آزادی خواه خود را در راه دستبابی به مشروطه می ستاید و درباره مبارزان مشروطه خواه آذربایجانی می نویسد:  

« ... آذربایجانی های غیور و رشید که همه وقت برای وطن پرستی و کارهای برجسته پیش قدم بودند، علم آزادی را به سرداری ستارخان و باقرخان معروف بلند نمودند ...».  

بی مریم هنگامی که سردار اسعد برادرش و همه جوانان برومند بختیاری در راه  رفتن به تهران هستند، عزم راسخ آنها را می ستاید و با سخنانی دلگرم کننده روی به آنها می گوید:

« ... حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید، اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زن های بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می کنیم... امیدوارم ... که ریشه استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوان های رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید...».

اما سردار مریم که در آن شرایط تاریخی نسبت به وضعیت حساس کشور خود احساس مسئولیت می کند،  دست روی دست گذاشتن و انتظار کشیدن را جایز نمی داند، پس به گواهی « تاریخ بختیاری »،  پیش از ورود سردار اسعد به تهران، مخفیانه به همراه گروهی تفنگدار بختیاری به تهران می رود  و در پشت بام خانه ای مشرف به میدان بهارستان، سنگربندی می کند و در هنگام نبرد بختیاری ها با عوامل استبداد به یاریشان می شتابد. 

سردار مریم و نبرد با استعمارگران و اشغالگران:

سردار مریم که در سال 1288 خورشیدی در نبرد آزاد سازی اصفهان به همراه خواهرش « بی بی لیلی » فرماندهی یک ستون سواره نظام بختیاری را بر عهده داشت، در گیرو دار جنگ جهانی اول (  امردادماه 1293 تا آبان ماه 1297 خورشیدی )، نیز که ایران از هر سو مورد تجاوز نیروهای انگلیس و روس قرار داشت، با نیروهایش به نبرد با استعمارگران پرداخت.

 در سال 1295 خورشییدی که « ویلهم واسموس » افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسی ها مبارزه می کرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او و دلیران تنگستان و مبارزه با اشغالگران انگلیسی به تنگستان روانه کرد.

 در سال 1297 خورشیدی در هنگامه ای که نیروهای اشغال گر روسیه و انگلیس در نزدیکی اصفهان به تعقیب یک گروه لژیون ارتش آلمان و تعدادی از نمایندگان سیاسی آلمان پرداختند، سردار مریم که می خواست با پشتیبانی متحدین و به ویژه آلمانی ها به مبارزه با استعمارگران روسی و انگلیسی بپردازد، با نیروهای زیر فرماندهی خود در منطقه تیران و کرون در برابر نیروهای مشترک انگلیس و روس ایستادند و پس از جنگ سختی ، آنها را به عقب نشینی وادار نمودند و لژیون آلمانی را نجات داده و با خود به پایگاهشان در « سورشجان » درمنطقه بختیاری برده و پناه دادند و پس از مدتی از راه خاک  عثمانی، آنان را از ایران بیرون بردند.

خبر نجات لژیون آلمانی به کمک سردار مریم بختیاری، امپراتور آلمان « ویلهم دوم » را برآن داشت که به پاس این شجاعت، بالاترین نشان امپراتوری آلمان یعنی « صلیب آهنین» را همراه با یک حکم و تصویر میناکاری و الماس نشان برای سردار مریم بفرستد.

پایگاه سردار مریم، پناهگاه آزادی خواهان:

خانه سردار مریم همیشه پناهگاه آزادی خواهان بود. در دوران جنگ جهانی اول نیز که ملیون ایران به مخالفت با اشغالگران روس و انگلیس پرداختند و از سیاست های آلمان و عثمانی حمایت می کردند با تضعیف دولت عثمانی و تسلط انگلیسی ها بر بغداد، گروهی از فعالان سیاسی و فرهنگی همچون علی اکبر دهخدا، ملک شعرا بهار، وحید دستگردی و... به خانه سردار مریم پناه بردند.

دکتر محمد مصدق  هم یکی  دیگر از آزادی خواهان نامی بود که پس از گریز از دست عوامل استبداد، مدتی به بختیاری رفت. دکتر مصدق هنگامی که درسوم اسفند ماه سال 1299خورشیدی زیر فشار انگلیسی ها توسط سید ضیاء  از حکومت فارس عزل شد، از اصفهان به بختیاری رفت و میهمان سردار مریم شد. از این روی دکتر مصدق تا پایان عمر همواره از سردار مریم و قوم بختیاری به نیکی یاد می کرد.

آزادی ایران و ایرانیان، یگانه آروی سردار مریم:

سردار مریم بختیاری، سرانجام در سال 1316 خورشیدی، در اصفهان زندگی را بدرود گفت و پیکرش در آرامگاه تخت فولاد اصفهان در تکیه میرفندرسکی به خاک سپرده شد و خانه او را که در اصفهان در چهارراه قصر ابتدای خیابان شیخ بهایی واقع بود بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ هدیه دادند که در محل آن مدرسه رودابه ساخته شد.

اما یگانه آرزوی راستین سردار مریم بختیاری از دوران جوانی تا آخرین لحظات عمر ، همان آرزویی بود که روزی با نگاه به آینده در روزنامه خاطراتش به صورت سوالی سخت و سنگین با نسل پس از خود در میان نهاده بود. او در آن سال ها، شاید از ما که امروز این خطوط را می خوانیم ، پرسیده بود:  

« ... ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه می نمایید، اگر در عصر شما " ایران" وطن عزیز مرا و خودتان [ را ] دیدید به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه و خاک آزادی گذاشتید یا در سایه علم و تمدن زندگانی نمودید از من بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است، یادی بنمایید. آیا ساعتی که من در قعر گور خوابیده ام شما ایرانی های بدبخت، آزادید؟ با کمال سرفرازی قدم های شمرده شمرده می زنید؟ ...»   

         

                     ورودی تکیه میرفندرسکی/ عکس از شاهین سپنتا- 14/ 5/ 88

        

         آرامگاه سردار مریم بختیاری- تکیه میر فندرسکی/ عکس از شاهین سپنتا- 14/5/ 88

 

خاستگاهان:

1-      1- خاطرات سردار مریم بختیاری، بی بی مریم بختیاری، ویرایش: غلامعباس نوروزی بختیاری، انتشارات آنزان، تهران، 1388 خورشیدی.

2-   2 - سردار مریم بختیاری، حسن دهقانی ( شوینی بختیاری )، ناشر: مولف، قم ، 1387 خورشیدی.

پيشاپيش ورود فصل زیبای بهار گوارایتان باد - سال نو شاد و خجسته باد

 

 

 

 

 

دلت شاد و لبت خندان بماند 

برایت عمر جاویدان بماند 

خدا را میدهم سوگند بر عشق 

 هر آن خواهی برایت آن بماند 

به پایت ٍٍٍثروتی افزون بریزد

که چشم دشمنت حیران بماند

تنت سالم سرایت سبز باشد

 برایت زندگی آسان بماند

تمام فصل سالت عید باشد

چراغ خانه ات تابان بماند

 

پیشاپیش سال نو  بر همتباران و هم ميهنان

 

خجسته و شاد باد

شیر سنگی

شیر سنگی سمبل رشادتها و رادمردی ها       

 

 

 

 

شیر سنگی (برد سنگی)که بر گور دلاوری به خاک خفته در قبرستانی در بختیاری قرار گرفته است حکایت از مجسمه سنگی (نوعی شیر)که نسل آن در بختیاری به علت شکار بی رویه منقرض گشته است .این سنگ معمولا و بر اساس رسم و رسوم ایل بختیاری بعنوان سنگ مزار بر گوری گذاشته میشود که صاحب آن در زمان حیاتش از خود دلاوریها،رشادتها و رادمردهای زیادی نشان داده باشد. ظاهرا این ابتکار توسط تراشنده گان مجسمه شیر سنگی از دوران اتابکان لر بزرگ مرسوم گردیده است.هر چند در این حرفه ماندگار تراشندگان این مجسمه ظرافت چندانی را در ساخت آن لحاظ نکرده اند،لاکن صلابت و قدرت این مجسمه بقدری است که وقتی با دید شرف به آن می نگری نمونه های بارز و روشنی از آزادی،ابهت،فتح غرور و رشادت فروزان تاریخ بختیاری بدست می اید.

برد نشانده

بردنشانده يكي از آثار باستاني موجود در حوالي شهرستان مسجدسليمان است كه در مسير اين شهر به سد شهيد عباسپور ( سد رضاشاه سابق ) واقع است . اين تپه باستاني در نوع خود بي نظير است و خصوصياتي منحصر به فرد دارد .
برد در گويش بختياري به معناي سنگ است و نام گذاري اين تپه و اثر تحت عنوان برد نشانده بعلت سنگ استوانه اي شكل و تراشيده بلندي است كه در جلوي بنا به چشم مي خورد و احتمالا يكي از ستونهاي باقي مانده از ايوان اين بنا مي باشد.
در توصيف اين اثر در كتاب نگاهي به خوزستان مي خوانيم :...بين راه مسجدسليمان به سد رضا شاه سابق قبل از گدار لندر تپه اي آكنده از سنگهاي ساختماني و سنگهاي تراشيده از دور جلب توجه مي كند . انبوه سنگهاي تراشيده و ناتراشيده در گوشه و كنار مخروبه به نزديكي هاي قله به صفه اي مير سد كه مانند صفه سرمسجد است .
اين صفه بيست و هشت پله ورودي دارد و هر پله آن هشت و نيم متر طول دارد . البته صفه مزبور از چهار طرف پلكان داشته . در سمت شرق و غرب اين پلكانها داراي پنج دهنه بوده كه هر دهانه آن 20/7 متر است .

 


بردنشانده يا ميل نشانده در درون يك ساختمان ويرانه در ابتداي قسمت سفلاي اين مجموعه به چشم مي خورد . در قسمت غرب و شمال غرب بردنشانده آثار و خرابه هاي سنگي مقابر اسلامي وجود دارد كه قديمي ترين تاريخي كه بر سنگ قبري اسلامي در قطعه زميني كه در آنسوي جاده در ميان گورستاني متروك بر فراز تپه اي قرار دارد تاريخ 1216 هجري قمري را نشان مي دهد .
آثار فراواني از ساختمانهاي كهن و جاي يورت هاي شباني و خانه هاي قديمي به چشم مي خورد

اين بنا از نظر شكل و ساختار شباهت فراواني به صفه سرمسجد دارد و به همين دليل مي توان اين نظريه را ارائه داد كه از نظر كاربردي نيز جايگاهي مشابه آن محل داشته است .

پروفسور گيرشمن كه ضمن بازديد و كار تحقيقاتي در صفه سرمسجد از برد نشانده نيز بازديدي كرده است ضمن بيان تشابه اين دو محل به يكديگر مي نويسد :در بيست و پنج كيلومتري شمال شرقي سرمسجد در محلي موسوم به برد نشانده در دو يا سه كيلومتري ساحل چپ كارون نظير چنين ساختماني (شبيه سر مسجد )موجود است .
آنجا همان سبك ساختمان و همان نقشه هنوز هم ممكن است مشاهده شود اما مجموع زمين ساختماني پهناور تر است و در جوار چاه آبي خرابه هاي قصبه كوچكي وجود دارد .در آنجا هنوز هم ميتوان بقاياي ستونهاي سنگي كه سقف ايواني مثلثي را كه ما پايه هاي سنگي آن را بيرون آوردهايم نگهداري مي كردند مشاهده نمود

گيرشمن در ادامه ضمن تاكيد بر نظريه وجودي پارسوماش و حضور نياكان هخامنشي در گذشته دور در اين نواحي مي نويسد:...ممكن است در اين محل نخستين قصبه هاي شاهي پارسيان كه محتملا هخامنش يا چيش پيش بنياد نهاده بود تاسيس شده باشد.

 

 


تپه مسجد سليمان و برد نشانده و نيز پاسارگاد اسلاف تپه تخت جمشيد مي باشند كه اصول ايجاد آن هنوز طرق قديمي را كه پارسيان از زمان ورود به ناحيه جنوب غربي ايران به كار مي بردند آشكار مي ساز ند اصولي كه از همسايگان شمالي مستعار بود و قبل از آن در اين سرزمين سابقه اي نداشت.

چنانچه امروزه بازديدي از موزه ايران باستان داشته باشيم به اين مسئله اذعان پيدا خواهيم كرد كه از نظر كشفيات باستانشناسي برد نشانده از جايگاه خوبي در بين آثار شمال خوزستان بر خوردار است .اشيا مكشوفه از برد نشانده بيشتر مسكوكات و سفال است . سكه هاي كشف شده بيشتر مسين و سفالها نيز بيشتر از جنس سفالهاي ضخيم نخودي رنگ هستند كه تشابه زيادي با سفالهاي دوران ايلام كهن دارند .

با توجه به اين كشفيات و البته حجاريهاي كشف شده ديگر بسياري از مستشرقين از احيا برد نشانده در دوره پار تيان نيز خبر ميدهند.

مالكوم كالج ضمن معرفي برد نشانده به عنوان مركز تجمع در دوره پارتي در توصيف آثار آن مي نويسد : در دوره پارتيان چند اثر سنگي كه بر جاي مانده بد كنده شده اندو نوشته ها و مناظر آنها با ناشي گري نگاشته شده است .مانند حجاريهاي شوش و تنگ سروك و اليمايش .
از اين بين حجاريهاي برد نشانده اندكي بهتر است اين حجاريها تقريبا متعلق به دوران اخير پارتي مي باشند در اين محل 5000 سكه كشف شد. در ميان اشيا نذري نقش بر جستهاي پيدا شد كه اميري را در حال پرستش آتش نشان مي دهد و بر يك ستون در صفه پايين پيكر چهار تن كه ناشيانه پرداخت شده اند نقش گرديد ه(1)

در مجموع از گزارشات فوق مي توان اين گونه برداشت نمود كه برد نشانده از آن دسته آثار و بناهايي است كه حد اقل در سه دوره حيات تاريخي داشته است .

اين سايت يكي از سايتهاي مهم باستاني استان خوزستان است كه هنوز راز هاي سربه مهر فراواني را در خود جاي داده است و پتانسيل خوبي براي كارهاي تحقيقاتي و باستانشناسي دارد .

متاسفانه عليرغم چنين اهميت و جايگاهي بردنشانده از نظر حفاظت فيزيكي در وضعيت نابساماني قرار داشته و حتي از داشتن يك حصار معمولي نيز محروم است . حفاري هاي غير مجاز زيادي در اين منطقه صورت مي گيرد و علاوه بر اين مشكل فرسايش و تخريب طبيعي نيز تاثيرات بسيار نامطلوبي بر بنا داشته است . هيچ گونه كار كارشناسي و مرمتي در اين محوطه صورت نپذيرفته و در ايام قشلاق عشاير نيز سياه چادر هاي عشاير به راحتي در حريم بنا بر پا مي گردند .

غناي فرهنگي وسنتي قوم بختياري

 

عروسي
شايد به جرات مي توان گفت كه يكي از بهترين و بي نظير ترين سنت در قوم بختياري سنت بي نظير عقد و ازدواج است چون در عروسي از شروع خواستگاري تاپايان آن داراي آداب خاص و وي‍ژه اي مي باشد و يكي از ارزش هاي اصيل محلي و بومي است.
ابتدا به صورت پنهان خانواده ي داماد قبل از اينكه كسي متوجه شود نظر مساعد خانواده ي عروس را جلب مي نمايند و بعد از اينكه طرفين همديگر را پذيرفتند، مراسمات دست بوسان و مراسم عقد را انجام مي دهند و مخارج جشن عقد بعهده ي خانواده ي داماد است و در جشن عروسي نيز چندمراسم ديگر وجود دارد كه در نوع خود بي نظير مي باشد
1_دادن عوزي (هديه اي مانند بزغاله، بره و...) كه اقوام نزديك داماد به عنوان كمك خرج به او مي دهند
2_شادباش: مبلغ پولي كه شب عروسي به عنوان هديه خانواده ي داماد يا عروس اهدا مي شود
3_باروزي: عصر شب حنا بندان مقداري اقلام مورد نياز كه خانواده ي عروس مي بايست از مهمانان خود پذيرايي نمايند خانواده ي داماد طي مراسمي با ساز و دهل تحويل خانواده ي عروس مي نمايند.
4_تمام هزينه ي مراسم عقد و عروسي و جهزيه به عهده ي داماد مي باشد و براي خريد جهزيه يا مي بايست مبلغ پول نقد كه بزرگان مجلس ميزان آن را تايين مي كنند (شيربها) به خانواده ي عروس داده شود كه جهزيه تهيه نمايد و يا اسباب و اثاثيه ي جهزيه توسط داماد خريداري شود وتحويل خانواده ي عروس گردد.
در اين زمينه يعني خريد جهيزيه كه در قوم بختياري به عهده ي داماد مي باشد سنت پسنديده اي است كه در اسلام نيز به آن اشاره شده است

 


لازم به ذكر است شايد اين همٌيت و همدلي چه در مراسم جشن عقد و ازدواج چه مراسم عزا كه همديگر را ياري مي نمايند بر كرفته از فرهنگي كهن و غني است و بايد به فهم، آگاهي و درك نياكان اين قوم درود فرستاد امروزه اولين دقدقه ي فكري يك زوج جوان تحمل هزينه ي ازدواج مي باشد كه بزرگان اين قوم با داشتن تمدني ديرينه و با درايت خود اين مشكل را بر طرف نمودند و نه تنها هزينه ي ازدواج با دادن اين هدايا فراهم مي شود و گاهي نيز مبلغي براي گذران زندگي باقي مي ماند ازدواج در اين قوم داراي آداب رسوم مختلفي ميباشد كه من به همين بسنده ميكنم


مـــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــراسم عزاداري
در مراسم عزاداري نيز بختياريها همديگر را تنها نمي گذارند وقتي خانواده اي يكي از اعضاي خود رااز دست مي دهد اقوام دور و نزديك سياه پوش مي شوند( از يك هفته تاچهل روز)وهركدام نيز به اندازه ي وسعشان مبلغي به خانواده ي صاحب عزا كمك مالي مي كنند
روستاهاي ديگر كه براي عرض تسليت به خانواده ي صاحب عزا مي آيند ازيك يا دو روز قبل گوسفند، برنج يا ... كه به آن سر باره مي گويند مي فرستند وبعد براي عرض تسليت خدمت خانواده ي صاحب عزا مي رسند
خانواده ي صاحب عزا عصر مراسم هفته اعلام مي كنند كساني كه لباس مشكي به تن كردند لباس عزاي خود را در بياورند

مـــــــــــــــــــــــــــرا سم خون بس
يكي از سنن وآداب ارزشمند وبي نظيري كه به عنوان يك قانون نانوشته از بزرگان ونياكان اين قوم اصيل ايراني ايراني از ادوار كهن بجا مانده . و مي بايست آن را يك ارزش فرهنگي دانست مراسم خون بس است . اگر ما اعراب قبل از اسلام را بنگريم مي بينيم اگر كسي .انساني رابه قتل مي رساند.مي باست قاتل آن را به قتل مي رساندند كه اين خود زمينه ي قتلهاي ديگري مي شد ولي در قوم بختياري بااجراي مراسم ( خون بس از) ادامه ي خونريزي جلوگيري مي شد. هنوز نيز ادامه دارد .اهميت اين موضوع زماني روشن است كه در زمان قيم نه قاضي در ايل بود و نه زنداني ونه قانون حكومتي در ايل .
در هر صورت احتمال كشته شدن افراد توسط يكديگر امري است بديهي ولي بزرگان اين قوم تدبيري انديشيده اند كه از ادامه ي خون و خون ريزي جلوگيري شود خانواده ي قاتل با دعوت از سران طوايف مختلف در يك محل قاتل را در حضور جمع مي فرستاند در يك دست آن قرآن و در دست ديگر آن خنجري قرار مي دادند و با صداي بلند از اولياي دم مي خواست كه يا به حق اين قرآن از خون بگذريد يا مرا قصاص كنيد در هر دو صورت شما مختاريد .
گاهي نيز از طرف خانواده ي قاتل دختري را به عقد يكي از اقوام (فرزند يا برادر) مقتول در مي آوردند كه اين امر باعث ازبين رفتن كينه و كدورت مي شد واين پيوند دوام ثباط خانواده را تحكم مي بخشيد.

پاسخ به روزنامه عصر کارون خوزستان  و مقاله زن در اجتماع ايران باستان و معاصر

روزی دروغ به حقيقت گفت :

در پاسخ به روزنامه عصرکارون و مقاله زن در اجتماع ايران باستان و معاصر

====================================

روزی دروغ به حقيقت گفت : ميل داری با هم به دريا برويم وشنا کنيم ؟

حقيقت ساده لوح  پذيرفت . وگول خورد ، آن دو با هم به کنار ساحل رفتند .

وقتی به ساحل رسيدند حقيقت لباسهاي خود را در آورد .

دروغ حيله گر لباسهاي او را پوشيد و رفت .

ازآن روز حقيقت عريان ماند و اما دروغ با لباس حقيقت و ظاهری آراسته نمايان می شود.

 

 

هنگاميکه فردی به بن بست نااميدی فرهنگی و سياسی گرفتار آيد بی شک يک جايش هم درد خواهد گرفت و چاره ای ندارد جز به دروغ توسل جويد و  زمين و زمان را در آويزد .

روی سخن ما به مقاله مغرضانه صفحه به اصطلاح فرهنگ روزنامه عصر کارون است که با مقاله ای از" موسی سيادت" با عنوان " زن در اجتماع ايران باستان و معاصر" می خواسته فيلم نامه ی فيلم سازان هاليودی را تقليد کند و فرانک ميلر شود  . ولی ايشان چون تخصص اش را نداشت از شاخه ای به شاخه ای پريده . و ازهر پراکنده گويی شتابزده و بيمارگونه فروگذارنکرده است به گونه ای که هر نا آشنا به موضوعات تاريخی  در می يابد که  نويسنده چه می خواسته بگويد و چه قصد و غرضی دارد. نخست خواننده انتظار داردکه از زن در ايران باستان بشنود ولی به نقل از مورخ يونانی تبار آمريکايی ويل دورانت که آن هم از پدر دروغگويان تاريخ هرودت يونانی نقل قول کرده  مردم پارس و ماد را مردمانی بی رحم و باشقاوت معرفی کرده  که باو جود دينی که داشتند بی رحم بودند . سپس برای مثال داريوش اول را که دماغ و زبان فرورتيش را بريد و در اکباتان 0همدان " به دار آويخت اولاً دوره فرورتيش با داريوش اول متقارن نبوده و دوم گيريم که اين چنين بوده و داريوش با فرورتيش هم عصر بوده است . آيا همه مردم ايران که از سه قوم پارس و ماد و پارت بودند دماغ و زبان فرورتيش را بريدند ؟ يا داريوش اول  ؟ آيا هردوت از تنها رقيب سرسخت و چاره انديشی چون ايران که رقيب کشورش بود ميخواستی تعريفی بهتر اين بنويسد . هيتلرآلمانی در باره ی قضاوت تاريخ می گويد : اگر ما پيروز شديم می دانيم برای چه  و چگونه تاريخ را بنويسيم و اگر شکست خورديم بگذار هرچه می خواهند بنويسند .

آقای سيادت سپس از پلوتارک يونانی نقل قول می کند ( بی شک کتاب پلوتارک و ويل دورانت را نخوانده بلکه نقل قول سومی از ديگر نويسندگان کرده است ) و اعدامهايی که در زمان اردشير ساسانی صورت می گرفت و بی رحمی به کسانی که خيانت می کردند  می نويسد : برکسانی که خيانت می کردند هيچ گونه رحم و شفقتی روا نمی داشتند . سپس از ادرشير دوم به شاخه ی آغامحمد خان قاجار پريده و از جنايات او سخن می گويد گويی در اين فاصله هيچگونه اتفاقی رخ نداده و سلطان و شاه سفاکی نبوده  ايشان جواب خود را فکرکنم  در زمان اردشير دوم گرفته باشد که هيچ رئيس مملکتی خيانتکار حکومت خود را نوازش نخواهد کرد که از آيين کشورداری به دور است مگر حکومتگری خياتکار به کشور و ملت اش باشد  دوم مگر المعتصم ها و آغامحمد خان ها ی که به شهرهای ايران حمله می کردند و زن و بچه ی مردم را اسير می کردند و دختران مردم را به کنيزی می گرفتند ايرانی تبار بودند ؟ و اين چه ربطی به زن در ايران باستان دارد . و دادگاه آقای سيادت در منظر کدامين قاضی تاريخ ، يک مملکت را با سابقه ی هفت هزارسال کشورداری  اين گونه به چالش می کشد مگرتنها فقط اين سرزمين از سفاکان بهرمند بوده که مردم اش بايد به گناه داشتن همچون نادر شاه و آغامحمد خان ها از ديدگاه قلم شما مردمان ظلم پذير که به ناموسشان اهانت شده و دم هم نياوردند  شما از تاريخ اجتماعی ايران و جنبش های مردم ايران که گاه بصورت فرقه های عقيدتی وفور می کرد چه می دانی؟از پوست کندن بابکها، دست و پابريدن حلاجها ، از نسيمی ها و..... چرا سخن نگفتيد آيا آنها خيانت کاران اين مملکت بودندکه دست و پا و سرو پوست و دماغ و زبانشان توسط حکام غير ايرانی بريده می شد. يا سپهبدی و امير خزائنی که از موقعيت خود در زمان اردشير بهره ی بد می جست ؟ که پلوتارک را مقتدا می کنيد . خواهش می کنم که فيلم 300 را که ديده ای ، بدون پيش فرض ذهنيتی که درباره تاريخ ايرا ن داريد يکبار ديگر ببينيد تا متوجه شويد آنچه که يونانيان در فرهنگ خودشان جاری بوده به ايران نسبت داده و لباس حقيت ايرانيان را ربوده و به تن خود کرده اند .

شماپس از پريدن از شاخه ی آغامحمد خان مجداً بحث ديانت زرتشت را به ميان می کشيد . و اين بر خلاف تعاليم قرآن و اسلام است که کسی به  ديگر اديان اتهام دروغ و ناروا بزند و سپس بحث زن را به ميان می کشيد .اگر" چند زن" داشتن ، در آيين زرتشت از عيوب است بايد گفته شود ايرانيان خاصه زرتشتيان هم چون سايرملل عمل کرده اند با اين تفاوت که فقط به دو زن آنهم به شرحی که در پی خواهد آمد اکتفا شده .  شما  "چند زنی "در آيين زرتشت را باچند گونه زنان شوهردار و ياچند گونه زن عقدی اشتباه گرفته ايد .  صيغه عقد (گواهگيران) در تمام مواردبالا يکی است  چون :1-  "ايوک زنی " يعنی (يگانه زنی) زن و مردی که تا پايان عمر بافرزندان خود زندگانی را دنبال کنند و اين ايوک زنی پسنديده ترين شيوه زناشويی در دوره باستان بوده وهست و بصورت يک شعار " ايوک خوتا ، ايوک ژن " يعنی خدا يکی زن هم يکی بايد باشد خو يک مثل بسيار معروفی است 2- "چاکر زنی" زنی که مردی به واسطه اينکه زن نخست اش از بيماری لاعلاج در رنج است و دربستربيماری طولانی بسر رود مرد می تواند با رضايت و خشنودی و انجام امورات خانواده ، عقدی برچنين زنی توسط پيشوای دينی انجام دهد و اگر فرزندی از چنين زنی زاده شود با فرزندان زن نخست هيچگونه فرق و نابرابری در برنخواهد بود وهمه از ارث يکسان برخوردار و از امتيازات خانوادگی مشابه بهرمند اند و بين زن نخست و چاکر زن از نظر نظام خانواده تفاوتی نخواهد بود .3  "خود سر زنی" و آن دختر و پسری که همديگر رادوست داشته باشند و والدين يکی از آنها مخالف بوده پس از گواهگيران (عقد) که شرايط سنی طرفين نيز شرط است می تواند خود بدون حضور والدين نزد پيشوای دينی رفته و به عقد هم در آيند در صورتی که سعی نشود  سپس تر رضايت والدين   جلب شود  از ارث محروم خواهند شد.4- ستر زن  : زنی که نازا بوده و فرزندی نداشته مرد می تواند با کسب اجاره از زن نخست ازدواجی سترونی کند و زنی ديگر داشته باشد که اين گونه زن اختيارکردن را با ساير اديان تفاوت و منافاتی ديده نمی شود  .

 

 

در جای ديگر اشاره رفته که پارسيان بويژه زرتشتيان با خواهران خود ازدواج می کردند که بسيار مضحک و خنده دار است  و اين تفاسير در دوران جنگ تحميلی مفسران تاريخ تلويزيونی بعثی صدام زياد عليه مردم ايران گفتند ولی حنا يشان برای مردم جهان بی رنگ باقی ماند . در فرهنگ پارسيان به زبان امروز به اصطلاحی برمی خوريم بنام "پسرپل گذر" که پسرسبب عبور پدر از پل چينود ( پل صراط)است و آن ميسر نخواهد شد مگر توسط فرزند صالح و پاک انديش . همچنان که در دين اسلام نماز فرزند ارشد پس از مرگ پدر برای پسر از واجبات است در دين زرتشت  بر فرزند نرينه (ذکور) واجب است درهر سالگرد پدر تا سی سال خيرات به نيازمند همکيش و غير همکيش دهد و شکم گرسنگان را سير کند و در خانواده ای که فرزند پسر نبود در چنين مواقعی يکی را به عنوان پسر خوانده می پذيرفتند که هنوز اين سنت وجود دارد ولی اينکه اين پسر بتواند با دختر خانواده ازدواج کند بسيارنادر ويا هرگز اتفاق نيفتاده و اگر منظور آقای" سيادت "و منابع ايشان اين چنين فرزندانی باشد قضاوتش را به قرآن مجيد که بزرگترين سند دين الهی است وا می نهيم . اگر اينچنين بود حتماً در قرآن به اين ناهنجاری اجتمايی اشاره می شد کما اينکه قرآن مجيد تمام اقوام رااز کارهای زشت شان باز می داشت به ويژه در خصوص حقوق ز دختران و زنان که آمده : وقتی به آنها می گفتند صاحب دختری شده اند رنگ صورتشان برافروخته می شد و ناراحت می شندند و يا در خصوص زنده بگور کردن دختران " بای ذنب قتلت" ( به کدامين گناه ....) ولی می بينيم هرگز درکلام خدا به آنچه ايران ستيزان به آن اشاره دارند اشاره ای نشده است  .و باز بايدگفت : حقيقت عريان ماند و دروغ لباس حقيقت را ربود کاری که فرانک ميلر در فيلم 300 انجام داد و روزنامه عصر کارون می خواهد دنبال کند .